نوشتن برای زندگی یا زندگی برای نوشتن؟
فلوبر میگفت: نوشتن نوعی زندگی کردن است. به بیانی دیگر،کسی که این حرفه زیبا و جذاب را به عنوان شغل خود برمیگزیند،برای زندگی کردن نمینویسد بلکه برای نوشتن زندگی میکند. نقل از کتاب نامههایی به یک نویسندهی جوان از ماریو بارگاس یوسا یوسای عزیز این روزها که مشغول خواندن نامههایتان به یک نویسندهی جوان هستم، […]
اجازه نده دنیا از قلمت بیفتد
اجازه نده دنیا از قلمت بیفتد. این جمله را از بین جملاتی که به خودم توصیه کرده بودم،پیدا کردم. یادم نمیآید در چه شرایطی این جمله را نوشتم اما یادم می آید بحث اصلی ام با خودم این بود که نباید اجازه دهی خودت محور اصلی قلمت باشی. باید دنیا را ببینی. از آدمها احساسات […]
دفترچه
بعد ار پست چهار چشمیها که برایتان از نوشتن در دفترچه و سفر گفتم، نوشتن در دفترچه یادداشت را جدیتر دنبال میکنم. عادتی که من تقریباً از یازده ماه پیش دارم این بود که آخر شب قبل از خواب سه صفحهای گزارش روز مینوشتم. اما بعد از مدتی متوجه شدم با فاصله انداختن بین اتفاقات […]
نوشتن به عنوان یک رشته دانشگاهی
این روزها که بحث کنکور داغ است به این فکر میکنم که اگر دانشگاههای ایران رشتهی نویسندگی تدریس میشد چه اتفاقی میافتاد. از طرفی خوشحالم چنین اتفاقی نیفتاده و در هیچ دانشگاهی به صورت جدی و اختصاصی خبری از رشتهی نویسندگی نیست. چون وقتی با خودم تصور میکنم قرار است دانشجویان این رشته جزوات تکراری […]
یک غافلگیری شیرین
یکی از بهترین تمریناتی که این روزها درگیرش هستم تمرین آزادنویسی با کلمات لغتنامه است. به این صورت که چند کلمه از رفیق شفیقم جناب معین قرض میگیرم و آنها را خرج نوشتن یک متن میکنم. این تمرین نمونهی بارز جملهی معروف «نوشته حین نوشتن شکل میگیرد» است. اسم این تمرین را یک غافلیگری شیرین […]
نقل و نبات بهشتی
عمل نوشتن برای گرفتن پاداشی نیست نوشتن خود پاداش است. در نوشتن اگر صرفاً چشممان به مقصد باشد و نوشتن را به راهی برای شکنجهی خودمان تبدیل کنیم راه به جایی نخواهیم برد. نمیتوانیم انتظار داشتم بعد از هر بار نوشتن کسی از آسمان نازل شود و به خاطر زجرهایی که حین نوشتن کشیدهایم برای […]
چهار چشمیها
یکی از شروطی که برای توضیح پیادهروی خلاقانه قید شده داشتن کاغذ و قلم جهت نوشتن است. حسن این کاغذ و قلم این است که هر زمانی ایدهای به اذهان مبارکمان خطور کرد سریع قبل از اینکه مثل الکل بپرد،در دفتر ثبتش کنیم. من تا قبل از دو سه روز پیش راستش این کار را […]
مثل کودکان بنویسیم
تا وقتی بچه بودیم گفتن چیزی که حس میکردیم،سخت نبود.بنابراین کودکان با صدای خودشان حرف میزنند و مینویسند. پیتر الباو برایم خیلی عجیب بود که تا این حد راحت و آسوده میتواند دیدهها و شنیده را تعریف کند. در ذهنش دو دو تا چهارتا نمیکرد. صرفاً حرفی را نمیزد که به سودش باشد. در حرفهایش […]
درخت توت
این روزها بازار به لرزه درآوردن دلِ درختان توت بینوا حسابی گرم است. هر جا که مینگریم نشان از قامت هموطنی میبینیم که یا به درخت آویزان شده یا اینکه با چند نفر از دوستانش زلزلهای به راه انداخته. تا به حال فکر کردهاید نوشتن چقدر شبیه به تکاندن درخت توت است؟(اگر سریال دزد و […]
بن بست نویسنده
چند هفته پیش وقتی در میان قفسههای یک کتابفروشی قدم میزدم، کتابی با عنوان «بنبست نویسنده» نظر من را به خودش جلب کرد. از آنجایی که کتاب در قفسهی نمایشنامهها بود و نام و چهرهی وودی آلن بر روی کتاب میدرخشید، تصمیم گرفتم کتاب را بخرم. در این کتاب خیلی ظریف در قالب نمایشنامه وودی […]