این روزها بازار به لرزه درآوردن دلِ درختان توت بینوا حسابی گرم است. هر جا که مینگریم نشان از قامت هموطنی میبینیم که یا به درخت آویزان شده یا اینکه با چند نفر از دوستانش زلزلهای به راه انداخته.
تا به حال فکر کردهاید نوشتن چقدر شبیه به تکاندن درخت توت است؟(اگر سریال دزد و پلیس را دیده باشید حتماً این جمله برایتان آشناست!)
وقتی درخت توتی را میتکانیم رسیده و نرسیده،خراب و سالم همه با هم میفتند. ما نمیتوانیم زیر درختی بایستیم و دستور بدهیم فقط سالم و رسیده لطفاً. توتها میریزند و بعد ما سالمش را جدا میکنیم و میخوریم. (نوش جان)
وقتی هم که نسخهی اولیهی یک متن را مینویسیم نمیتوانیم دستور دهیم فقط آن چیزی که ما میخواهیم روی صفحه ظاهر شود.
برای جدا کردن قسمتهای خوب و رسیدهی متن باید اجازه دهیم هم کلمات خوب و رسیده و هم کلمات نرسیده و به دردنخور با هم بیایند. بعد از نوشتن فرصت خواهیم داشت تا درست و حسابی نرسیدهها و خرابها را جدا کنیم و از قسمتهای خوب یک متن حسابی دربیاوریم. (نوش جان)
اگر در همان لحظه خودمان را محدود کنیم یا قادر نخواهیم بود چیزی بنویسم یا متنی که مینویسیم کلیشه از آب در میآید. اجازه دهیم نوشتن درخت وجودمان را بتکاند و بی مهابا بنویسیم.
بله و اینگونه می شود که به قول کامرون «نثرمان تاب بر می دارد»