هنر داستان نویسی هنر کوتاه نویسی است.

«چخوف»

داستان کوتاهِ کوتاه مثل مغز بادام است. درآن اتفاقات فرعی‌ای که

برای حادثه‌ی اصلی مقدمه چینی می‌کنند، قطعه های بلند،

توصیف و کلمه ها و اشاره های غیر ضروری کنار گذاشته می‌شوند

آنچه باقی می‌ماند یک داستان خالص است.

«ورا هنری»


به نظر من نوشتن داستان کوتاه از نوشتن یک رمان سخت تر به نظر می رسد.شاید تعجب کنید اما نوشتن یک داستان کوتاه خوب سختی‌های خودش را دارد.وقتی از هنر کوتاه نویسی، که چخوف به آن اشاره می کند ،صحبت می‌کنیم منظورمان هنر ایجاد تعادل و به کار بردن کلمات و جملات کاربردی است.

در داستان کوتاه هر جمله باید در خدمت داستان باشد.یعنی یا برای این باشد که فضا را برای خواننده ملموس‌تر کند یا اینکه در داستان کاربرد داشته باشد.

ظرف داستان کوتاه گنجایش پیش از حد جملات را ندارد.

پس باید دقت کنیم هر جمله را به چه هدفی در ظرف می ریزیم .باید از ریختن جملات اضافی در ظرف جلوگیری کنیم و به نظرم اینجای ماجراست که کار را سخت تر کرده.

در داستان کوتاه انتخاب تک تک کلمات مهم است چون هر کدام باید خدمتی به پیرنگ داستان بکنند و در جهت پیرنگ و هدف داستان باشند.

در واقع در تعریف دیگری از داستان کوتاه می شود گفت داستان کوتاه مجموعه ای از جملات هدفمند است. خیلی باید دقت کنیم که هدفمان از بیان هر جمله چیست و این سوال را بپرسیم آیا بودن این جمله به داستان و پیرنگ داستان خدمت می کند؟

ظرافت داستان کوتاه بسیار زیاد است یعنی باید دقت کنیم در حالیکه اطلاعات را به اندازه به خواننده می‌دهیم ، طوری نباشد که از توصیف فضا و شخصیت طوری بزنیم که ارتباط خواننده با داستان قطع شود ؛از طرفی هم باید اجازه بدهیم خواننده خودش مسائلی را حدس بزند.

در آخر باید این را اضافه کنم که هر کاری سختی های خاصی خودش را دارد، اما ساخت یک گردبند ظریف کمی سخت‌تر است!

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

80 − 71 =