سلام بر دوست نازنینم
شروع این نامه را میخواهم با یاد یکی از استادانم شروع کنم.این استاد من همیشه سعی دارد لقمه را دور دهانش بچرخاند و خود را پشت هیاهوی کلمات پیچیده پنهان کند.اگر کسی به احتمال یک در صد موفق شود حرفهایش را ترجمه کند،میفهمد که در مقایسه با استادان دیگر چیز زیادی در چنته ندارد.
کسی که حرفی،درسی یا نکتهای را خوب فهمیده باشد و نخواهد پشت کلمات پنهان شود،همه چیز را ساده بیان میکند.
البته که قبول دارم گاهی به غیر از نفهمیدن قضیهی اعتماد به نفس هم دخیل است.یعنی عدهای وقتی از کلمات پیچیده استفاده میکنند،احساس دانای کل بودن و شاخ بودن کل وجودشان را میگیرد.
در تبلیغات اما باید عقل کل بودن و تأمین اعتماد به نفس با زرق و برق را کنار گذاشت.باید ساده و بی شیله پیله حرف زد.سادگی است که مثل آهنربا مردم اقشار مختلف را به خود جذب میکند.
متخصص تبلیغات پستی میگوید: کلمههای نوشتهی شما باید چون ویترین یک مغازه باشد. خواننده باید بتواند به وضوح از پشت شیشهی ویترین به داخل بنگرد و کالای مورد نظر را ببیند
جملات یک تبلیغ نویس حرفهای کوتاه و ساده در عین حال گیراست.
او مردم را به دام کلمهی انتزاعی«متمایز»نمیاندازد بلکه سعی میکند واژهی متمایز را با سادهترین و عینیترین کلمات شرح دهد.چه چیزی محصول را متمایز کرده؟به این سؤال جواب بده نه اینکه در بیلبورد بنویس:«خدمات متمایز»
یا مثلاً چرا به جای کلمهی تسهیل سازی،واژهی کمک را به کار نمیبریم؟شاید اعتقاد داریم لفظ تسهیل سازی بیشتر کمکمان میکند!
خلاصهی نامهی امروز:ساده بودن کسی را نکشته!
منتظر نامههای من باش
دوستدارت
مهدیس