شخص یا پیر به دنیا می‌آید یا جوان. کسی پیر نمی‌شود کسی جوان نمی‌شود. من جوان بودم. بهمن محصص

سلام بر آقای محصص متخصص

نام شما را اولین بار در یکی از لایو‌های اینستاگرام استاد گرانقدرم،شاهین کلانتری، شنیدم. بعد از تعریف از شما و کارتان و نشان دادن چند تا از نقاشی‌های حرفه‌ای‌تان، جمله‌ی بالا را به ما دادند تا درباره‌اش بنویسیم.

راستش من هنوز به درک درستی از جمله‌ی شما نرسیدم. اما نوشتن کمک کرد تا جرئت پیدا کنم و از نظر خودم درباره‌ی این جمله برایتان بگویم.

راستش در زمان نوشتن فکر کردم منظور شما از متولد شدن، تولد عادی یک بچه یا به دنیا آمدنی که همه آن را می‌شناسند، نیست. از نظر من به حتم شما از تولد دیگری حرف می‌زنید. از تولد مجدد، رویش دوباره‌ی یک انسان.

به تجربه‌ی خودم برگشتم. من زمانی که با نوشتن مواجه شدم، زمانی که تصمیم گرفتم عاشق نوشتن باشم، دوباره متولد شدم. از قضا من هم آن زمان جوان بودم.

یک نفر ممکن است با دیدن معشوقش دوباره متولد شود. دیگری شاید با دیدن روی نوه‌اش. تولد این چنینی برای آدم‌های مختلف در زمان‌ها و سنین متفاوت اتفاق می‌افتاد.

تا اینجا توانستم حداقل به برداشت نسبی برسم.

در قسمتی که گفتید کسی جوان نمی‌شود کسی پیر نمی‌شود سخت ماندم. یعنی چی کسی جوان نمی‌شود؟ چرا کسی پیر نمی‌شود؟ اگر بخواهم طبق برداشت خودم حرفتان را معنی کنیم، شاید باید بگویم منظورتان این بوده که کسی که متولد می‌شود در همان حالت می‌ماند. وقتی دل کسی به عشق زنده می‌شود، دیگر پیری و جوانی برایش بی معناست.

نمی‌خواهم حرف در دهانتان بگذارم. این شاید یک برداشت غیر حرفه‌ای از حرف شما باشد اما من دلم می‌خواست این تولد را به عاشق شدن نسبت بدهم. من دلم می‌خواست به بهانه‌ی این جمله از نمردن کسی که دلش به عشق زنده شده، بگویم. چطور ممکن است این شخص پیر بشود حتی اگر جوان است؟ چطور ممکن است اگر پیر است پیرتر شود و بمیرد؟ به قول شاعر بزرگ دوام عشاق بر جریده‌ی عالم ثبت شده.

من حرف‌هایم را زدم. خیلی دوست دارم بدانم وقتی این جمله را می‌نوشتید در ذهن خودتان چه می‌گذشته. شاید یک روزی بفهمم و باز هم برایتان نامه‌ای بنویسم.

خیلی ممنونم که با هنرتان راه را برای ما باز کردید.

یکی از دوستداران تازه‌تان

کاتب جوان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

54 + = 62