در اتنهای فصلی از یک کتاب خواندم:
اکنون که بخش نهایی این فصل را میخوانید، با این قصد مطالعهاش کنید که باید آن را به همسر یا فرزند یا همکار یا دوستی تعلیم بدهید. یعنی تا هنوز آن را فراموش نکردهاید. به تفاوتی که در فرآیند ذهنی و عاطفی شما به وجود میآید توجه کنید.
تضمین میکنم اگر با چنین نگرشی به مطالب هر یک از فصلهای بعدی بپردازید، نه تنها آنچه را که میخوانید بهتر به خاطر میآورید، از دیدن اینکه برچسبها یا دریافتهای منفی که دیگران نسبت به شما داشتند به تدریج از بین میرود، به شگفت خواهید آمد. کسانی که به آنها تعلیم میدهید شما را به صورت شخصی در حال دگرگونی و رشد میبینند و به هنگام این کار بیشتر تمایل خواهند داشت که به شما کمک کنند.
از آنجایی که عادت ندارم حرفهای نویسندگان را در کتاب بی جواب بگذارم برای نویسندهی این سخن مینویسم:
جناب نویسنده در تمام مدتی که این فصل را میخواندم به دنبال ایدهای در این کتاب برای به اشتراک گذاشتن در سایت شخصیام و با دوستانم بودم. حق با شماست.
اینکه میدانستم قرار است به شکلی تمام این حرفها را جایی بزنم، نگاه من را نسبت به متن بسیار تغییر داد. سعی داشتم مثالهای متفاوتی گوشه کنار مطالب بنویسم. چندین چند بار یک مطلب را میخواندم و بعد در ذهنم مرورش میکردم. راستش را بخواهید آنقدر زیر مطالب کتاب و دور کلمات خط کشیدهام که هر کس این کتاب را ببیند، حس میکند یکی از منابع مهم کنکور ارشد است.
اما تمام این کارها را فقط برای به اشتراک گذاری مطالب کتاب با دوستانم کردهام. آقای نویسنده حتی اگر اطرافیانم گوشی برای شنیدن آموختههای من نداشته باشند، سایتم است تا با فراغ بال آنچه را که یاد گرفتهام با اشتراک گذاری آموزش دهم.
من اگر جای شما بودم توصیه میکردم همهی افراد کتابها را به قصد انتشار در رسانهی شخصیشان بخوانند. آنوقت لذت خواندن دقیق یک کتاب و یادگرفتن از کتابها بر همگان آشکار میشد.