در هفتهی گذشته کتابی خواندم که توانست پس از مدتها اشکم را دربیاورد.
شاید به نظر شما جملهی بالا جملهی خوبی برای شروع معرفی کتاب نباشد؛اما این پست صرفاً معرفی کتاب نیست.
من آدمی هستم که به ندرت پای یک فیلم یا کتاب اشک میریزم.احساساتی میشوم اما در بروز این احساسات بسیار خوددار هستم.
به همین دلیل هیچگاه فکر نمیکردم کتاب «کیفیت نیما»اثر «فرهاد بابایی»بتواند اشکم را دربیاورد.
کتاب از همسایهای میگوید که خودکشی کرده،از حال یک خانواده بعد از مرگ یک مادر یا وضعیت یک عاشق بعد از دیدن معشوقش.همهی اینها اتفاقاتی است که ما با آنها روزانه سرکار داریم.این اتفاقات ساده آنقدر زنده هستند که نمیتوانیم باور کنیم فقط در داستانند.
کیفیت نیما از زبان نیما شخصیت اصلی داستان گفته میشود.نیما کارگردانی میخواند و درگیر اتفاقات خانوادهاش است.
این کتاب شاهکار هنری نیست.ایدهی خیلی منحصر به فردی ندارد.با این حال خواندنش از نظر من برای نویسندگان واجب است.
در مرحلهی اول کتاب،نویسندهها را متوجه اهمیت یادداشت روزانه میکند.من حتم دارم که این قلم و سادگی اتفاقات و باوری پذیریشان از سالها یادداشت نویسی میآید.
بعد از آن روش توصیف کردن را نشان میدهد.تک تک جملات این کتاب حس دارند.حس جملات از کلمات مثل ناراحتی یا عصبانیت نمیآید؛بلکه سرچشمهی احساسات کتاب،نشان دادن رفتار دقیق شخصیتها و توصیف مکانهاست.
دست برداشتن از خودسانسوری،درس دیگر این کتاب است.در این کتاب هیچ ذهنیت و فکر و عملی سانسور نمیشود.نویسنده بسیار بی پروا همه را بر روی کاغذ آورده.این سانسور نشدن شخصیتها آنها را زندهتر میکند.
نسخهی کتاب کیفیت نیما به صورت رایگان در اینترنت موجود است.