من می گویم خستگی یعنی کمبود ویتامین خلاقیت!
به نظر من خستگی یک نشانه است.اگر از کاری خسته میشویم شاید به این معنا نباشد که باید کلا آن کار را از زندگی مان حذف کنیم شاید معنایش این باشد که بهتر است خلاقیت کوچکی در روند آن کار بدهیم.
چند وقت پیش متنی دربارهی تعوض کردن وسایل خانه میخواندم.نویسندهی متن اعتقاد داشت با کمی خلاقیت مثلا رنگ کردن وسایل میشود از هزینهی گزاف تعویض وسایلی که از آنها خسته شدهایم ولی برایمان مفید هستند،جلوگیری کرد.
گاهی تغییر یک کار و تعویضش با کار فقط به خاطر اینکه روند کار کند است یا آن کار برایمان خسته کننده شده، هزینه ی گزافِ زمانی برای ما به همراه دارد. ممکن است کار بعدی هم دوباره اینطور ما را خسته کند.
اشتباه نکنید من مخالف تغییرات نیستم ولی معتقدم یک سری از کارها را می شود با کمی خلاقیت در زندگیمان نگهداریم و حذفشان نکنیم.
قضیه را با ذکر یک مثال برایتان شرح میدهم:ممکن است من از هزار کلمه نوشتن خسته شده باشم. من می دانم که این کار را دوست دارم و انجام این کار برایم مهم است پس به جای اینکه حذفش کنم یا کار دیگری را جایگزینش کنم و زمان خودم را برای امتحان کار بعدی تلف کنم در همان هزار کلمه خلاقیتی به خرج می دهم که آن کار برایم لذت بخش تر شود.
قبول دارم که گاهی بعضی کار ها را امتحان می کنیم بعد می بینیم برایمان مفید نیست و تغییرش می دهیم مثل وسیله ای که می دانیم در خانه دیگر به درمان نمی خورد.
اما من فکر میکنم بهتر این است که وقتی از کاری خسته می شویم و دلمان می خواهد به کل حذفش کنیم از خودمان این سوال را بپرسیم که آیا با کمی خلاقیت در این کار نمی شود کار را لذت بخش تر کرد؟اگر جوابمان این بود که می شود و کار برایمان مفید است پس خستگی مان فقط و فقط یک دلیل داشته:نیاز به ویتامین خلاقیت.
جالب بود