تا همین یک سال پیش از آن قسم آدمهایی بودم که مقدمه و پیش‌گفتار کتاب را رد می‌کردند تا سریع به اصل مطلب برسند.همین‌حالا هم گاهی مچ خودم را می‌گیرم و یادآوری می‌کنم که مقدمه‌ی کتاب بسیار مهم است.

برای آدمی مثل من که مرتکب خطای رد کردن مقدمه می‌شد،تصمیم برای نوشتن از روی پیشگفتار یک کتاب کار شاقی به نظر می‌آمد.

در آخر تصمیم گرفتم از روی پیشگفتار کتاب روزها در راه نوشته‌ی شاهرخ مسکوب بنویسم.از این تصمیم حالا بسیار خوشحالم.چون بخشی از نگاه شاهرخ مسکوب به نوشتن را درک کردم.

یکی از جملاتی که در پیشگفتار کتاب من را به فکر واداشت،این جمله بود:

نوشتن زیستنی است دو چندان و گاه خوشایند.

به زندگی دوباره در نوشتن فکر کردم.به اینکه ما در طول روز چند بار به واسطه‌ی نوشتن لحظات شاد و غمگین را مجدد زندگی می‌کنیم.به اینکه نویسنده یک داستان،دو زندگی دارد یکی در جهان واقعی و دیگری در جهان داستانی.شانس مجدد برای رقم زدن زندگی مورد علاقه‌ی نویسنده با نوشتن به او داده می‌شود.

سپس به عبارت«گاه خوشایند»رسیدم.به نظرم من نوشتن بیشتر از «گاه»خوشایند است.

اما بر این هم باور دارم که آفریدن کار سختی بوده و هست و شاید همین قسمت نوشتن را ناخوشایند می‌کند.به قول استادی آفریننده‌ها در اقلیتند چون عمل آفریدن به خودی خود نیازمند طی کردن راهی دشوار است.

ما انسان‌ها ترجیح می‌دهیم تا از هر آنچه‌که دیگران آفریده‌اند لذت ببریم؛تا اینکه خودمان را در گودال آفریدن بیندازیم!پس اگر کاری مثل نوشتن را برای زندگی انتخاب کنیم قطعاً لحظات ناخوشایند و سخت زیادی را انتخاب کرده‌ایم.

ولی اگر بدانیم با آفریدن دوباره می‌توانیم زندگی کنیم،اگر بدانیم این آفریدن کلید تغییر بعضی لحظات در زندگی دوم است،آیا باز هم عملی مثل نوشتن برایمان ناخوشایند است؟پس نوشتن گاه خوشایند می‌شود.آنگاه که راهی به سوی زندگی مورد علاقه و شانس زندگی مجدد باز می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

57 + = 62