نیویورک تایمز و سازمان مرکزی آمار در ژوئیه ۱۹۹۹از مردم پرسیدند:«فکر می‌کنید از بین آدم‌ها چند نفر قابل اعتمادند؟»مردم به‌ طور متوسط نظرشان این بود که کلاً حدود سی درصد آدم‌ها می‌توانند قابل اعتماد باشند.سؤال بعدی این بود:«از میان آدم‌هایی که می‌شناسید،به نظرتان چند نفر قابل اعتمادند؟»جواب چه بود؟هفتاد درصد.

این آمار نشان می‌دهد که مسیر اعتماد تا چقدر غیر منطقی است.

کتاب بهترین قصه‌گو برنده است نوشته‌ی آنت سیمونز

همانطور که تحقیقات نشان داد ما هنگامی‌که فردی را می‌شناسیم،بیشتر به او اعتماد می‌کنیم.

در واقع شناخت برای ما سندی جهت اعتماد کردن است.

همه‌ی این حرف‌ها خبر از لزوم تعریف نوعی از داستا‌ن‌ها را می‌دهد.داستان‌هایی که مخصوص پاسخ به این سؤال هستند: «شما چه کسی هستید؟».

داشتن برند شخصی یا یک سازمان و کسب و ‌کار بر لزوم گفتن چنین داستان‌هایی می‌افزاید.

علاوه بر این در تولید محتوا زمانی‌که مخاطب از زندگی ما مطلع است،توجه بیشتری در اختیار ما می‌گذارد چون حالا اعتمادش به ما بیشتر است.

در این نوع داستان‌ها ما از زندگی خودمان حرف می‌زنیم.از اینکه چه شد به اینجا رسیدیم.از پیروزی‌ها و شکست‌هایمان می‌گوییم.روی برخی خلقیات و رفتارمان تکیه می‌کنیم و به این شکل خودمان را به مخاطب نشان می‌دهیم.

از طرفی برای ساختن چنین داستان‌هایی می‌توانیم ویژگی‌های خودمان را به شکل داستان دربیاوریم.

مثلاً یکی از ویژگی‌های من سیریش بودن است.این ویژگی را چند روز پیش یکی از دوستانم به من نسبت داد.البته که او اولین نفر برای نسبت دادن این ویژگی به من نبود و قطعاً آخرین نفر هم نخواهد بود.من اگر به کسی بگویم باید کاری انجام بدهد، آنقدر اصرار می‌کنم تا کار انجام گیرد.وقتی به دوستم گفتم باید انشایی به زبان فرانسه بنویسد و او ننوشت،مجبورش کردم با هم این کار را انجام دهیم.او که بسیار از دست من کفری شده بود این صفت را به من نسبت داد.فکر می‌کرد من از شنیدن این صفت ناراحت می‌شوم؛اما من سیریش بودن را یکی از الزامات زندگی امروزی می‌دانم.اگر سیریش نباشیم نمی‌توانیم در هیچ کاری دوام بیاوریم.

بیاییم سر بحث اصلی خودمان.می‌بینید یک ویژگی می‌تواند چقدر حرف پشتش باشد؟تازه من می‌توانم چندین و چند داستان از همین یک ویژگی اخلاقی‌ام دربیاورم.ولی بهتر است اینجا صفت سیریش بودنم را رها کرده و به اصل متن بپردازم.

یکی از بهترین قصه‌های «من چه کسی هستم»متعلق به شرکت «ایر بی ان بی»است.این شرکت مکان‌های اقامتی در مناطق مختلف به مسافران اجاره می‌دهند.

زمانی که برایان چسکی و جوگبیا کار خود را راه انداختند،پیش بینی همه برای آنها چیزی جز شکست نبود.هیچ کس حاضر نشد روی کسب و کار تازه‌شان سرمایه‌گذاری کند.چندین بار توسط سرمایه‌گذاران مختلف رد شدند و بعد با ترفندهایی مثل عکاسی بهتر از خانه‌ها توانستند کسب ‌وکار خود را حفظ کنند.

داستان آنها را می‌توانید از زبان جو گبیا بشنوید:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 1 = 4