رمان مادام بوواری نوشته‌ی گوستاو فلوبر را دو سال پیش زمانی‌که هنوز نوشتن برایم جدی نشده بود تا نیمه خواندم.

راستش آن زمان درک نمی‌کردم چرا به این کتاب شاهکار هنری می‌گویند. به نظر من خسته کننده می‌آمد و تحملش برایم سخت شده بود.

حالا مدتی است که این رمان را دوباره می‌خوانم و تازه به عمق کلمه‌ی شاهکار پی برده‌ام.

آن زمان به چند دلیل نتوانستم رمان را تمام کنم. اول اینکه من بیشتر رمان‌هایی با پیرنگ ماجرایی مثل رمانهای آگاتا کریستی می‌خواندم.

در پیرنگ‌های ماجرایی از آنجا که مدام اتفاق پشت اتفاق می‌افتد، ذهن ماجراجو جذب داستان می‌شود.

مادام بوواری پیرنگ ذهنی و درونی دارد. افکار شخصیت و بیان آن در این رمان بر ماجرا مقدم است. نه اینکه ماجرا نداشته باشیم اما نقش شخصیت پررنگ‌تر است.

معمولاً پیرنگ‌های ذهنی سخت‌تر درک می‌شوند و حداقل برای من سخت خوان‌تر بوده‌اند. بیشتر شاهکارهای ادبی از این نوع هستند.

اگر می‌خواهید در مورد پیرنگ‌ها بیشتر بدانید، این پست می‌تواند به شما کمک کند:

https://mahdisgousheh.ir/1484/%d8%b3%d8%b1%da%86%d8%b3%d9%85%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%be%db%8c%d8%b1%d9%86%da%af%e2%80%8c%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%a7%d9%88%d9%84%db%8c%d9%86-%d9%82%d8%af%d9%85-%d8%af%d8%b1-%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa/

یک مورد دیگر جزئی نگاری است. من تا قبل از اینکه دست به قلم شوم جزئی نگاری خسته‌ام می‌کرد. احساس می‌کردم لزومی به این همه جزئی نگاری نبود. اما حالا می‌دانم که جزئی نگاری اگر در جهت پیشبرد داستان باشد نه تنها خسته کننده نیست بلکه یک امتیاز برای رمان به حساب می‌آید چون تصور صحنه‌ها را بریا خواننده راحت‌تر می‌کند.

نویسندگانی مثل فلوبر به خوبی از پس جزئی نگاری برآمده‌اند. گاهی از نوشته‌های کتاب حیرت می‌کنم و با خودم می‌گویم قطعاً فلوبر در آن مکان‌ها بوده که توانسته از پس توصیفی به این ظریفی بربیاید.

نوشتن از روی این کتاب یک تمرین خوب برای یاد گرفتن جزئی نگاری است.

بیخود نیست که فلوبر می‌گوید :

من مادام بوواری هستم.

او آنقدر خوب اِما بوواری را می‌شناسد و آنقدر ظریف از نگاه او همه چیز را به تصویر می‌کشد که بعضی اوقات خیال می‌کنم این دو نفر یکی هستند و مرزی میانشان نیست.

اگر تا به حال به این شاهکار سری نزدید پیشنهاد می‌کنم دقیق بخواندیش. مهدی سحابی خیلی خوب این شاهکار را را ترجمه کرده است.

بخشی از کتاب:

کوشک ساختمان تازه‌ای به سبک ایتالیایی،با دو بازوی پیش آمده و سه درگاه،در پایین چمنزار بسیار پهناوری بود که در آن،در میان دسته‌های درختان بلند جدا از هم چند گاوی می‌چریدند. در امتداد خط منحنی راه شن پوشیده کپه‌های بزرگ و کوچک انواع درختچه‌،خرزه‌ی هندی، سرینگا و «گلوله‌ی برف»، پست و بلند به چشم می‌آمد. جویباری زیر پلی جاری بود؛ از ورای مه ساختمان‌هایی با بام‌های کاهپوش،پراکنده در چمنزار دیده می‌شد که دو بیشه با شیب ملایم دوره‌اش می‌کردند. پشت ساختمان‌ها، در دو خط موازی لابه لای توده‌های بوته و درختچه، انبارها و اصطبل‌ها بود و باقیمانده‌هایی از کوشک قدیمی که پس از تخریبش حفظش کرده بودند.

 

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

61 − 53 =