امروز صبح پیامی دریافت کردم. یکی از دنبال کنندههای صفحه اینستاگرام از من آدرس گروهی را میخواست که داستان گروهی مینویسند. ظاهراً بعد از سرچ در گوگل،به سایت من رسیده و پست مربوط به داستان گروهی را دیده بود. بعد از اینکه چند گروه به او معرفی کردم،احساس خوبی در من زنده شد،حس کردم توانستهام به یکی از اهدافم از تأسیس اینجا یعنی کمک به بقیه برسم.
تجربهی بالا یکی از جوابهای سؤال «چرا اینجا هستم» است.
جواب به این سؤال هدف من را از شکلگیری اینجا به مخاطبانم نشان میدهد. من اینجا هستم تا با یادگیری آموختههایم شاید بتوانم روزی حتی شده به یک نفر کمک کنم.
اما این همهی ماجرا نیست. من نمیتوانم از منفعتی که خودم از کار کردن در اینجا میبرم،غافل شوم. حقیقت این است وقتی جایی،مؤسسی و کسب و کاری پایهگذاری میشود به غیر از اهداف کمک کننده، هدف مالی نیز دارد.
به طور کلی میتوان گفت هدف از هر کسب و کار به دو بخش تقسیم میشود:
۱٫کمک به دیگران برای رفع مشکلات
۲٫اهداف مالی
هر کس بگوید فقط و فقط به دنبال یکی از این اهداف است، در چشم مخاطب سودجویی بیش نیست.
من برای ساختن برند شخصی و بعد منافع خودم هم اینجا را میچرخانم. پس هر دو هدف را دنبال میکنم.
هدف از قصههای «چرا اینجا هستم؟» این است که به مخاطب خود نشان دهید شما فرد سودجویی نیستید. این قصهها مخاطب را متوجه هدف اول شما نیز میکنند. در واقع میخواهند به مخاطب بفهمانند شما غیر از منافع خودتان به مخاطبتان نیز فکر میکنند و به فکر حل مشکلات او نیز هستید.
در این قصهها باید از اولین باری بگویید که کسب و کارتان مشکلی را حل کرد. قصهی آن دفعهای را بگویید که مخاطب یا مشتری از شما بخاطر خدماتی که ارائه میدهید،تشکر کرد. میتوانید از سودتان نیز حرف بزنید. چه اشکالی دارد؟اینکه مخاطب ببیند شما هر دو هدف را دنبال میکنید،قطعاً اعتماد بیشتری به شما خواهد کرد.
درود؛ کاملا درست و هوشمندانه هست.
تشکر