ما آدم‌ها تحمل شنیدن نصیحت و پند و اندرز نداریم.مخصوصاً در سن جوانی دلمان نمی‌خواهد کسی به ما بگوید چه کاری به نفع و چه کاری به ضررمان تمام می‌شود.

به نظرتان چرا این اتفاق می‌افتد؟چرا تا کسی شروع به نصیحت می‌کند دروازه‌ی گوش‌هایمان بسته می‌شود و پاهایمان مثل بچه‌ی بازیگوشی بهحرکت می‌افتد؟دلمان می‌خواهد هر چه داریم در لحظه بدهیم ولی نصیحت نشنویم.

به زعم من یکی از دلایلش می‌تواند این باشد که در نصیحت کردن نوعی غرور و حس بزرگ بینی می‌بینیم.ما حس می‌کنم طرف مقابل فکر می‌کندفرد بزرگی است و اجازه دارد در زندگی ما دخالت کند.

از طرفی ما انسا‌ن‌ها هیچ‌گاه دوست نداریم کسی به ما کاری را تحمیل کند.در نصیحت کردن انگار که وظیفه‌ای به ما تحمیل می‌شود.

فرد نصیحت کننده ما را بی تجربه می‌داند و می‌خواهد از طریق زندگی خودش به زندگی ما تجربه تزریق کند.

فکر می‌کنم این دلایل برای تنفر از پند و نصیحت کافی باشد.

اما این همه‌ی ماجرا نیست.وقتی‌هایی هم هست که ما دلمان می‌خواهد فقط نصیحت بشنویم!مثلاً وقتی حکایتی می‌خوانیم.

من خودم شیفته‌ی پند و اندرزهای سعدی خوش سخنم.در پند و اندرزهای او جادویی متفاوت از بقیه وجود دارد.

جادوی قصه.

قصه‌ها پند و اندرز نیستند.آنها فقط پادزهر نصیحت‌ها هستند.

ما با قصه‌ها امید،الهام و از همه مهم‌تر اعتماد به وجود می‌آوریم.وقتی کسی شروع به گفتن قصه‌،مخصوصاً قصه زندگی خودش،می‌کند.ما او را هم سطح خود می‌بینیم.دیگر او یک انسان بدون نقص خودبزرگ بین نیست.بلکه انسانی است که مثل ما اشتباهاتی مرتکب شده و آن اشتباهات راجبران کرده است.

در واقع قصه‌گوها در کنار ما و پندگوها در مقابل ما هستند.

وقتی کسی در کنار ماست،به او اعتماد می‌کنیم و راحت‌تر حرف او را می‌پذیریم.

بگذارید یک مثال از خانمی بازیگر برایتان بزنم.خانم شبنم مقدمی در فیلم زیر از روزهای ناامیدی می‌گوید.

ایشان می‌توانستند بخاطر موفقیت‌شان در عرصه‌ی هنر،بدون گفتن قصه دست به نصیحت کردن بزنند.اما آیا تأثیرگذاری یکسان بود؟قضاوت را این بار بر عهده‌ی شما می‌گذارم.

به عنوان نکته‌ی پایانی باید بگویم که قصه‌گویی گاهی جواب نمی‌دهد.این یک حقیقت است.گاهی باید انقدر یک قصه را عوض کرد تا به یک قصه‌‌ی تأثیرگذار رسید.

چطور می‌توان تأثیرگذاری قصه‌ها را بیشتر کرد؟

برای یافتن پاسخ این سؤال منتظر پست بعدی باشید.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 15 = 16