فرصتی دوباره،فرصتی بی نظیر برای آشنایی من با خانم گلی ترقی بود.

این کتاب که مجموعه‌ای از داستان‌ کوتاه است،من را شیفته‌ی قلم این نویسنده کرد.

عده‌ای تصور می‌کنند هر چه قلم پرتکلف‌تر و سخت‌تر، نویسنده بهتر.اما به زعم من هر چه قلم ساده‌تر و به فهم نزدیک‌تر نویسنده‌ داناتر.البته میزان فهم خواننده هم در این بین مهم است.

سادگی قلم خانم گلی ترقی میزان سواد ایشان را نشان می‌دهد.اگر اندکی تجربه‌ی نوشتن داستان کوتاه داشته باشید،متوجه می‌شوید نوشتن به سبک خانم ترقی تا چه اندازه دشوار است.ایشان در نقش یک راوی داستان‌های جذابی را مطرح کرده‌اند.گاهی با خواندن داستان‌هایشان با خود می‌گویم تفاوت نویسنده‌ی آماتور با نویسنده‌ی حرفه‌ای در همین سادگی‌ست.جملات کوتاه گویای این سبک نویسنده‌اند.

این نویسنده آن چیزی که دیده و شنیده و تجربیات زندگی‌اش را با قلمی قوی تبدیل به اثری ماندگار کرده است.

فرصتی دوباره داستان‌هایی بعد از انقلاب را تعریف می‌کنند.از مهاجرت و رؤیاهای جوانی و انتخاب‌های سخت می‌گوید.

قسمتی از داستان بانو خانم،اولین داستان این مجموعه را،با هم بخوانیم:

دبیرستان زردشتی انوشیروان دادگر.ساعت هشت صبح است.صف بسته‌ایم-صفی درهم و نامنظم-و سرود دبیرستان را می‌خوانیم:انوشیروان خسرو دادگر…باقی‌اش یادم نیست.بانو خانم ناظم دبیرستان است.دشمن ما کلاس هشتمی‌هاست.به نظر او،ما یک مشت دختر بی‌حیای افسار گسیخته‌ایم و آدم بشو نیستیم.البته به استثنای سه چهار شاگرد وارفته‌ی نمونه،با روپوش‌های اتوکشیده و دست‌های تمیز.گروه ننرهای باتربیت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 6 = 16