در این پست از کتابی میگویم که نگاه من را نسبت به سکوت و پیاده روی تغییر داد.
کتاب پیادهروی و سکوت،در زمانهی هیاهو نوشتهی ارلینگ کاگه همان کتاب است.
من این کتاب را نه یکبار بلکه دوبار آن هم به روش رونویسی خواندم.
در این کتاب نویسنده با بیان خاطراتش،از مزایای پیاده روی و سکوت در این عصر ماشینی میگوید.
او به فرهنگ خودش اکتفا نکرده و به دنبال مفهوم سکوت و پیاده روی در فرهنگ ملل مختلف هم است.
در بخش اول کتاب یعنی بخش سکوت،نویسنده از خاطرات بودن خودش در قطب شمال و سکوتی که در آنجا وجود دارد،میگوید.
نقل قولی از پاسکال در این بخش نظر من را خیلی به خود جلب کرد:
تمام مشکلات انسان از این نشئت میگیرد که نمیتواند یک جا تنها،ساکت و آرام بنشیند.
در زمانهی هیاهو و عصری که حتی اگر بخواهیم با وجود شبکههای مجازی کمتر تنها و آرام هستیم،حرفهای این کتاب مجابمان میکند حتی در شلوغترین روزهای زندگی هم وقتی برای سکوت و تفکر در نظر بگیریم.
قسمت مورد علاقهی من در بخش سکوت وقتیست که نویسنده از هیاهوی سکوت موسیقی باخ سخن میگوید.
در بخش دوم کتاب به موضوع پیاده روی میپردازد.از رابطهی پیاده راه رفتن با حافظه و خلاقیت سخت میگوید.
از این کتاب یاد گرفتم هر چقدر سرعت ما در زندگی کمتر باشد مثلاً اگر به جای ماشین پای پیاده جابهجا شویم،حافظه ما فرصت بیشتری برای درک دارد به همین دلیل کارکردش افزایش میابد.
گاهی خودمان میدانیم پیاده روی و سکوت خوب است اما نیاز داریم با درونی شدن و درک علت این کارها بیشتر انجامشان بدهیم.این کتاب به شما کمک میکند هدفی برای سکوت و پیادهروی پیدا کند و این دو کار را مؤثرتر انجام دهید.