راز پیدا کردن هدف زندگی ارائهی پاسخی صادقانه به این پرسش است که چه چیز خوشمزهای در ساندویچ واقعا مزخرف مییابید؟
مارک منسون
ایدهها همه تکراری و کلیشهاند. هیچ شخصیتی حتی اسکار هم حاضر نمیشود با ما قرارداد ببندد و در داستان ما شرکت کند. داستانهایمان حتی از سریالهای صدا و سیما هم پیش بینی پذیرتر میشوند. همه ما را ترد میکنند و هیچ کس حاضر نیست کارمان را چاپ کند.
تجربهی نوشتن متنهای مزخرف، متنهایی که هیچ کس تره هم برای آنها خرد نمیکند در زندگی ما تجربهی ناآشنایی نیست. همهی ما چه تازه کار چه کار کشته این تجربه را داشتهایم. اما آنچه که اهمیت دارد این تجربه نیست. آنچه که اهمیت دارد واکنش ما در هنگام مواجه با این تجربه است.
چه کردیم؟ چه واکنشی نشان دادیم؟ آیا باور داشتهایم که در راه هدف مزخرف بودن جزئی از فرآیند است؟
در این شرایط است که آدم باید عشقش را نسبت به کارش نشان دهد. در این شرایط است که آدم باید بگردد یک گوجهی تر و تمیز و قرمز در میان ساندویچ مزخرفش پیدا کند. و گرنه وقتی ساندویچ خوشمزه است که همه برای خوردنش سر و دست میشکنند.
تا وقتی دریایی آرام است همه به دلش میزنند همه شنا میکنند. اما آن کس شناگر واقعی است که در شرایط طوفانی در دریا بماند.
پی نوشت: باورم نمیشود این دویستمین پست سایت است. دویست روز پشت سر هم سعی کردم حتی در مزخرفترین حالت ساندویج هم جا نزنم. این برای من یک انگیزهی بزرگ شد. انگیزهای برای ادامه دادن.