هفتهی پیش من و یکی از دوستانم با الهام گرفتن از یک کتاب، مقالهای منتشر کردیم.
داستان این مقاله از این قرار بود که ما قصد کرده بودیم کتابی را با هم بخوانیم.از آنجایی که این کتاب حجم زیادی داشت،هر برنامهای میریختیم گذرمان به راهی جز شکست نمیافتاد.
تا اینکه به ذهنمان رسید کاری انجام دهیم.میتوانستیم از نوشتن و انتشار کمک بگیریم.داشتن سایت شخصی به ما این آگاهی را میداد که در یک سایت علاوه بر یادداشتهای کوتاه،بودن مقالات بلند هم الزامیست.
پس تصمیم بر آن شد با استفاده از موضوع و مطالب کتاب یک مقاله بنویسیم.موضوع کتاب دربارهی داستان سرایی در کسبوکار بود.از آنجاییکه من و دوستم به واسطهی تبلیغنویسی و بازاریابی آشنا شده بودیم،نوشتن این مقاله برای هر دو ما کاری شگفتانگیزی به نظر میرسید.
هر قسمت از کتابی را که میخواندیم ایدهای به ذهنمان برای گسترش مقاله میرسید.بعد از تحقیق در فضای اینترنت تازه متوجه شدیم چقدر موضوع کتاب گسترده و عمیق است.
ویدئوهای زیادی از چند سایت جمع کردیم و به مقاله اضافه کردیم.حتی یک مصاحبه هم برای غنیتر کردن مقاله ترتیب دادیم.
نوشتهی ما به نزدیک ده هزار کلمه رسید.کتاب مورد نظر به بهترین شکل ممکن تمام شد چون علاوه بر مطالب کتاب، در حوزهی داستانسرایی مطالب بیشتری یاد گرفته بودم.
آنقدر این کار به ما چسبید که قصد کردهایم با کتابهای دیگر در حوزهی داستانسرایی همین کار را انجام دهیم.
اگر سایت شخصی و فضای اینترنت وجود نداشت،ما فرصتهای زیادی را از دست میدادیم.اولین فرصت،فرصت طلایی یادگیری و بعد فرصت طولانی نوشتن بود.میدانید در نوشتن و منتشر کردن مقالات بلند لذت و سختی وجود دارد که هیچگاه با کم نوشتن به دست نمیآید.
برای اینکه یک مقاله نوشته شود،ما مجبوریم دست به اجرا کردن ایدههای متفاوتی همچون مصاحبه یا پیدا کردن مطالب مکمل در اینترنت بزنیم.
داشتن یک سایت شخصی راه به ایدههایی میدهد که بدون وجود سایت هیچگاه به ذهنمان خطور نمیکرد.
داستان سرایی به سبک کیندراهال| ۴ نوع داستانی که هر کسبوکاری باید بگوید
مهدیس جان امیدوارم به مقالات دهم بیستم یا بیشتر برسیم:)
حتماً در آیندهای نه چندان دور میرسه.