کمالگرایی آوای یک سرکوبگر است و دشمن مردم. همین آواست که یک عمر استعدادتان را سرکوب میکند و به مرز جنون میکشاندتان.
آن لاموت
سلام بر خانم آن لاموت عزیز
امیدوارم حالتان خوبِ خوب باشد.
امروز تصمیم گرفتم به یکی از نویسندگان نامهای بنویسم. دفتر مخصوص کلمه قصارهایم را برداشتم و ورق زدم. به جملهی بالا برخوردم. این جمله را کمی پیش از کتاب پرنده به پرنده شما برداشته بودم.
این روزها کمالگرایی یقهی خیلی از نویسندگان جوان را از جمله خود من چسبیده و رهایمان نمیکند. تشبیه او به یک آوای سربکوبگر بهترین تشبیه بود. این آوا اجازهی شروع کردن را از ما میگیرد. فردی هم که شروع نکند همیشه در تلاطم است. حس میکند چیزی را گم کرده اما نمیداند چطور باید پیدایش کند و همین باعث میشود آنقدر به دور خودش بگردد تا به جنون برسد.
حالا من میخواهم در این نامه چهرهی واقعی این آوای سرکوبگر را به همگان نشان دهم. شاید بهتر باشد برگردم به تاریخچهی او و داستانش را برایتان تعریف کنم. داستانی که شاید تخیلی به نظر برسد اما رگههایی از واقعیت نیز درون آن هست.
روزی روزگاری ترس در کوچه کلمات راه میرفت. اخمهایش در هم بود و دستش را مشت کرده بود. از اینکه مردمان زود او را میشناختند و سعی میکردند از خود دورش کنند، سخت خشمگین بود.
به میدانی رسید. چند کلمه دور هم نشسته بودند و متن یک اعلامیه را تشکیل داده بودند.
کلمات را پشت سر هم نگاه کرد:
از این پس هر کلمهای که از وجود خودش ناراضی است میتواند با یک نقاب ویژه تغییر شکل داده و خودش را باکلاس و معتبر جلوه دهد.
ترس بلافاصله جلو رفت و نقاب را خرید. نقاب کمالگرایی.
از آن به بعد نام ترس از شروع کردن، کمالگرایی شد!
این داستان تخیلی را تعریف کردم چون خودم چندین و چند بار گول ترس نقاب زده را خوردهام.
چند وقت پیش ایدهای برای نوشتن یک کتاب جدید به ذهنم رسید. از آنجایی که میترسیدم ایدهام جوابگو نباشد و نتوانم کتاب را به سرانجام برسم، آوایی در درونم گفت:« تا ایده کامل نشده دست به کار نشو.»
اسم این آوا شد کمالگرایی. آوایی که چند روزی بین من و نوشتن کتابم فاصله انداخت.
ایده کامل نشد تا وقتی که من دست به قلم نشدم و شروع نکردم. کامل شدن در شروع کردن است. نمیگویم با شروع کردن تمام ترسهایم از بین رفت اما خیلی کمتر شد.
همه میدانیم کاغذ سفید را نمیتوان ویرایش و بهتر کرد اما یک متن روی همان کاغذ -حتی اگر کوتاه و افتضاح هم باشد- را میتوان از نو ساخت.
با نوشتن این نامه فقط خواستم ضمن حفظ فاصلهام با شما و در میان گذاشتن یک تجربه سخنان شما را تکمیل کرده باشم. ممنونم که تا به اینجا آمدید وقت گذاشته و خواندید.
همیشه پر شور و نشاط بمانید
ارادتمند شما
یک کاتب