مرد با چشمانی ورقلمبیده و عصایی که گوی طلایی سرش است همیشه در خیابانها راه می رود. همه او را می شناسند و به او سلام می کنند. او هم لطفی می‌کند و سری برای آنها تکان می دهد. گاه‌بی‌گاه برمی گردد و به پسری که پشت سرش راه می‌رود می گوید:«می‌بینی پسر جون اینطوری باید حکومت کنی.اونا به من احترام می‌ذارن چون پول دارم. پول زیاد. پسر دوازده ساله‌اش است چند وقتی می‌شود که به دنبالش راه می‌افتد.

مرد می‌خواهد به پسرش قدرت پول را نشان بدهد. همین‌طور که راه می رود و با اکراه به مردم نگاه می‌کند جلوی پایش را نمی‌بیند و پایش در چاله ای گیر میکند.هر‌چه سعی می‌کند پایش را دربیاورد نمی شود. دستور می‌دهد. فریاد می‌زند که مرا نجات دهید ولی نفرت همه حتی پسرش از او مانع این می شود که به کمکش بیایند. در آخر به التماس می افتد تا یکی به کمکش می‌آید.

پایش را گچ می گیرند و خوب می شود.چند روز بعد دوباره در خیابانها راه افتاده است در حالیکه پسرش چند روز است زندانی است.همه ی کسانی که آن روز به او کمک نکرده‌بودند از کار بیکار شده‌اند و او این بار از همیشه خوشحال تر است.

در این داستان بسیار بسیار کوتاه ما می‌توانیم رایج ترین شیوه ی بیان داستان کوتاه را ببینیم. شیوه‌ای که «وانه گت» به آن «انسان در چاه»می‌گوید.

منظور از چاه این نیست که در این جور داستانها انسان حتما باید در چاله یا چاهی بیوفتد؛منظور این است که شخصیت داستان که در ابتدا زندگی معمولی‌اش را می گذراند دچار مشکلی شود و با مشکل درگیر شود و بعداز حل مشکل دوباره به حالت اولش برگردد.

در حقیقت می توان گفت در بیشتر داستان کوتاه های کلاسیک چهارچیز هست:تعادل اولیه،گره افکنی ،گره گشایی،تعادل ثانویه.

طبق بررسی که در۱۹۸۶انجام شد داستانهایی که با شیوه‌ی «انسان در چاه»نوشته شده بودند بیشترین محبوبیت را داشتند.

این همه محبوبیت شاید به بحث ما هم که چند روز پیش گفتیم مربوط باشد این الگو با ذهن آدمها آشنا تر است و آدمها با این الگو احساس راحتی بیشتری می کنند. در واقع فهم این الگو برای مغز آسان تر از نوشته هایی است که از الگویی برخوردار نیستند.

هزاران داستان بر اساس این الگو در اطراف ما وجود دارند که با چاشنی خلاقیت در بیان داستان پخته شده اند و ما هر روزه از آنها لذت می‌بریم.

مهم نیست شخصیت منفی باشد یا مثبت؛مهم این است که به مشکلی در زندگی برخورد کند و در پایان داستان یا از پسِ حل آن مشکل بربیاید یا شکست بخورد ولی به هر حال زندگی باز در جریان باشد بدون مشکل.

ولی آیا با تمام این تفصیلات می توان گفت که همه حتما باید از این الگو استفاده کرد چون ذهنی آدمی به آن عادت کرده است؟قطعا نه.

امروزه تحولات بسیاری در بیان داستان کوتاه به وجود آمده است تحولاتی مدرن ولی همچنان می شود از این الگو به عنوان روشی ساده برای داستان نویسی استفاده کرد.

همانطور که هم می توان مثل سعدی و حافظ شعر گفت هم به شیوه‌ی نیما یوشیج فقط کافی است کمی خلاقیت داشته باشیم.

 

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

57 + = 58