اولین نکته‌ای که برای شخصیت سازی در پیرنگ‌های مختلف یاد گرفتیم، این بود که وجود شخصیت‌های سیاه و سفید داستان ما را کلیشه‌ای می‌کنند.

اما در مورد پیرنگ نجات قضیه متفاوت است.این متفاوت بودن در معنای کلمه‌ی نجات نهفته است.نجات به معنایی رهایی است.رهایی از شر شخصیت سیاه داستان.یعنی تقابل خیر و شری که قبلاً نفی‌اش کرده بودیم در این پیرنگ دوباره پررنگ می‌شوند.

پیرنگ نجات پیرنگی فیزیکی است.بیشتر تأکید ما روی خود ماجراست نه زندگی شخصیت‌ها.اما این موضوع به معنای اهمیت ندادن به شخصیت‌ها نیست.

مثلث شخصیت این پیرنگ سه ضلع دارد:

۱.قهرمان ۲.قربانی ۳.ضد قهرمان

۱٫قهرمان:

بیشتر پیرنگ روی این شخصیت متمرکز است. قهرمان بخاطر رابطه‌ای که با قربانی دارد،وارد دنیای ناشناخته‌ی ضد قهرمان می‌شود. او باید به ضد قهرمان غلبه کند تا عملیات را به سرانجام برساند. در این بین دوئلی بین قهرمان و ضد قهرمان شکل می‌گیرد.

۲٫قربانی:

کوچک‌ترین بخش مثلث پیرنگ نجات است. به ندرت پیش می‌آید چیزی بیشتر از یک تصویر سایه وار باشد.

۳٫ضد قهرمان:

اهمیت این شخصیت از قهرمان کمتر و از قربانی بیشتر است. ضد قهرمان مدام بر سر راه قهرمان موانعی قرار می‌دهد تا او به هدفش نرسد. این شخصیت نقشه‌های مرموزی می‌کشد تا قهرمان را تا پایان پرده‌ی آخر بکشاند.

چگونه داستانی با پیرنگ نجات بنویسیم؟

سه مرحله‌ی دراماتیک در ساختار پیرنگ نجات وجود دارد.

در مرحله‌ی اول ما با قهرمان آشنا می‌شویم و رابطه‌ی او را با قربانی می‌فهمیم. این رابطه باید آنقدر قوی باشد تا انگیزه‌ای برای نجات قربانی ایجاد کند. بعد از شناخت،پای ضد قهرمان به داستان باز می‌شود. کار ما این است که با طراحی یک حادثه‌ی محرک کاری کنیم قربانی توسط ضد قهرمان ربوده شود.

مرحله‌ی دوم تعیقیب و گریز است. در این مرحله قهرمان،ضد قهرمان را دنبال کرده و موانعی را که ضد قهرمان بر سر راهش گذاشته از بین می‌برد. او با پشتکار و تلاش زیاد سعی می‌کند محل ربوده شدن قربانی و ضد قهرمان را پیدا کند.کار ما در این مرحله جذاب‌تر کردن داستان و تعصیب و گریز است.

مرحله‌ی سوم رویارویی نام دارد. ضد قهرمان و قهرمان با هم روبرو می‌شوند و درگیری بین آنها اتفاق می‌افتد. خطر گرفتار شدن در کلیشه و نوشتن اتفاقات تیپ در این مرحله زیاد است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

58 − = 54