هر کس دوران کودکی را سپری کرده باشد مواد و مصالح کافی برای آنکه باقی عمرش را بنویسد دارد.

یکی از تمرینهایی که مشغول انجامش هستم و خیلی از آن لذت می‌برم،نوشتن از روی عکس‌هاست.

با دیدن یک عکس در یک لحظه خاطرات و رنگ و بوها به قلمت هجوم می‌آورند.وادارت می‌کنند که آن‌ها را بنویسی.

امروز عکس ‌های دوران پیش دبستانی‌ام را می‌دیدم.قبل از اینکه بخواهم از روی عکس بنویسم،فکر می‌کردم چیزی از آن دوران به یاد نخواهم آورد.

اما اشتباه فکر می‌کردم.وقتی شروع کردم به نوشتن، خاطرات هجوم آوردند.آن لحظه بود که متوجه شدم چقدر خاطره در دوران کودکی دارم که ارزش نوشتن دارند.

مهدیس پنج ساله حرفهای خیلی زیادی برای گفتن داشت.او با همان زبان کودکانه اش از ترسهایش گفت.از حیاط کودکستان و روزهایی که بابا دیر می‌کرد و او مجبور می‌شد در آن حیاط بماند.

ما اغلب از دوران کودکیمان نمی‌نویسیم.شاید فکر می‌کنیم حرفهای زیادی برای گفتن از آن دوران نداریم اما مغزمان به صورت ناخودآگاه خاطرات خیلی جالبی را در هنگام نوشتن به ما می‌دهد.

شک ندارم خاطراتی خاک خورده‌ای در مغز هر کدام از ما است.همان خاطراتی که فقط با نوشتن بیرون می‌زنند و ایده های تازه ای برای ما دارند.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

67 − 58 =