چند روز پیش با خودم گفتم من که برنامهام مشخص است و در ذهن چرا دیگر برنامهریزی کنم؟! این بود که بساط برنامهریزی را جمع کرده و به برنامه ریزی در ذهنم اکتفا کردم.
باورم نمیشود که حتی در آن چند روز صد دقیقه نوشتن که عادت همیشگی من بود به پنجاه شصت دقیقه کاهش پیدا کرد. کارهای دیگرم هم حال و روز خوشی نداشتند. ساعت چهار صبح میخوابیدم و بی هدف بیدار میشدم. ذهنم شلوغ شده بود. نگران کارهایم بودم اما هیچکدام را آنطور که باید مرتب پیش نمیبردم. از دیروز دوباره برنامه ریزی روزانه را شروع کردم. مقالهای که چند روز قبل باید نوشته میشد بلاخره امروز تحویلش دادم.
وقتی روی کاغذ برنامهریزی میکنیم کارها را میبینم برایشان نقشه میکشیم و انگار به آرامش ذهنی میرسیم. وقتی کارها روی کاغذ خط زده میشوند حس پیروزی بیشتری کسب میکنیم.