فونچیتو جرئت کرده و ناراحت گفت:
«آخر چیزی هست که نمی‌فهمم دربارۀ تو، پدر. تو همیشه هنر را دوست داشته‌ای؛ نقاشی، موسیقی و کتاب، تنها چیزهایی هستند که با احساس از آن‌ها صحبت می‌کنی. پس چرا وکیل شدی؟ چرا تمام عمرت را گذاشتی و در شرکت بیمه کار کردی؟ باید نقاش می‌شدی، موسیقی‌دان، بالاخره، نمی‌دانم. چرا آن چیزی را دنبال نکردی که روحت طلب می‌کرد؟»
جناب ریگوبرتو سرش را تکان داد و قبل از از این‌که پاسخی دهد لحظه‌ای مکث کرد. بالاخره زیر لب گفت:
«چون جرئت نکردم، پسر جان. به خاطر این‌که به خودم ایمان نداشتم. هیچ‌وقت فکر نکردم جوهر واقعی هنرمند شدن را دارم. شاید بهانه‌ای بود برای تلاش نکردن در این راه. تصمیم گرفتم خلاق نباشم، فقط مصرف‌کنندۀ عامی هنر باشم، یکی دوست‌دار فرهنگ. به خاطر بی‌شهامتی، واقعاً جای تأسف دارد این حقیقت تلخی است. حالا فهمیدی. مرا الگوی خودت نکن. هر کششی که داری تا آخرش برو و کاری را که من کردم نکن. به خواسته‌ات خیانت نکن.»

قهرمان فروتن/ماریو بارگاس یوسا

خواندن این پاراگراف در سایت شاهین کلانتری حس و حال عجیبی به من داد. به تمام آدمهایی فکر کردم که بخاطر شاید کمی شجاع نبودن از خواسته‌شان دست کشیده‌اند. به تمام آنهایی که به خودشان ایمان نداشتند.

به خواسته‌ات خیانت نکن. به نظرم این جمله‌ای است که همه باید آویزه‌ی گوششان کنند. چه کسی که هنوز جرئت وارد شدن به مسیر خواسته‌اش را پیدا نکرده و چه کسی‌که در مسیر خواسته‌اش قدم برمی‌دارد.

این احتمال وجود دارد کسی که شروع به قدم گذاشتن در مسیر خواسته‌هایش می‌کند ناخواسته به خواسته‌اش خیانت کند. با اولین شکست به خواسته‌اش شک کند. به خودش مشکوک شود که استعدادش را ندارد. کارهایی انجام دهد که می‌داند برای خواسته‌اش مضر است و به هر دلیلی خواسته‌اش را بی اعتنا کند و در آخر هم از خواسته‌اش دست بکشد.

ترس در وجود همه‌ی ما وجود دارد. ترس از نشدن. ترس از نرسیدن. ترس از اینکه خواسته‌ای که دنبالش می‌کنیم آینده‌ای نداشته باشد. ترس از اینکه جوانی‌مان تلف شود و آخر سر هم به آنچه می‌خواهیم نرسیم.

اما باید بدانیم که همه‌ی این ترس‌ها فقط با شروع کردن خاتمه می‌یابند. حداقلش این است که وقتی پای خواسته‌مان بمانیم دیگر بعدها حسرتی نخواهیم داشت.

من فکر می‌کنم این ما نیستم که رؤیاها و آرزوهایمان را انتخاب می‌کنیم بلکه آنها هستند که از بین چند میلیارد آدم انتخاب می‌کنند با ما هم‌نشین شوند؛ پس ما به اندازه‌ی خواسته‌مان بزرگ و توانمندیم. کافیست به ترسی که همیشه همراهمان است اجازه‌ی نظر دادن در انتخاب‌هایمان را ندهیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 53 = 58