نگو،نشان بده!
نگو،نشان بده! دستانش را در جیبش فرو برد و یقهی پالتوی چرمش را تا نزدیکی دهانش بالا آورد.زیر لب حرفهایی را زمزمه میکرد.محکم قدم برمیداشت و رنگ چهرهاش مدام در حال تغییر بود. زمستان سردی بود.در چهرهاش عصبانیت موج میزد. . دو پاراگراف بالا هر دو میتوانند یک صحنه از داستان را بسازند اما کدامشان […]
داستان گروهی
در این پست می خواهم در رابطه با یکی از بهترین تجربه هایم در مسیر نویسنده شدن بگویم. در یکی از درسهای داستان نویسی استاد ما راجع به نوشتن داستان گروهی صحبت کردند و گفتند وقتی که گروهی داستان می نویسید یک ایده از جنبه های مختلف دیده می شود و تعصب شما نسبت به […]
پیرنگ داستانی
سالهای سال است که بازار داستان کوتاه و داستان نویسی گرم است.نویسنده های زیادی را می بینیم که در دنیا به شکل حرفه ای مشغول به این کارند. در ایران نیز افراد زیادی مشتاق نوشتن داستان هستند ولی متاسفانه خیلی ها نوشتن داستان کوتاه را جدی نمی گیرند و مفهوم داستان در ذهن خیلی از […]
طاهره(داستان کوتاه)
داستان اول: « طاهره» در را پشت سرش محکم بست . دست دخترش را کشید. تند قدم برمیداشت.صدای کفشهایش در کوچه پیچیده بود. -مامان،یکم یواش تر دستم از جا کنده شد. -وای سوگل اعصاب ندارم ها. دخترک ایستاد. -اصلا من نمی خوام برم مهدکودک. من می خوام برم پیش بابا. -مگه نمی گم بیا چرا […]
قطب نما
نوشتن هدف اولین گام برای رسیدن به آن است. «لو لاکوکا» یک جایی خواندم که نوشته بود هدف قطب نمای زندگی است و دقیقا هم همین طور است. وقتی هدف داریم هر کاری را که میخواهیم انجام بدهیم با آن هدف میسنجیم که آیا این کار در جهت هدفمان هست؟ ضربه ای به هدفمان وارد […]
امداد غیبی
از این دسته فیلمهایی که شخصیت آخر فیلم بی هیچ دلیلی تصادف میکند و داستان به دلیل نبود شخصیت تمام میشود، فکر میکنم همهمان حداقل یک باری دیده ایم مگر اینکه خیلی خوش شانس بوده باشیم. تا حالا با خودتان فکر کردهاید خب اگر شخصیت تصادف نکرده بود این داستان تا کی ادامه پیدا میکرد؟ […]
هنر کوتاه نویسی
هنر داستان نویسی هنر کوتاه نویسی است. «چخوف» داستان کوتاهِ کوتاه مثل مغز بادام است. درآن اتفاقات فرعیای که برای حادثهی اصلی مقدمه چینی میکنند، قطعه های بلند، توصیف و کلمه ها و اشاره های غیر ضروری کنار گذاشته میشوند آنچه باقی میماند یک داستان خالص است. «ورا هنری» به نظر من نوشتن داستان کوتاه […]
داستان صد داستان
روز سی و یکم تیر ماه بود که پوستر کارگاه صد داستان را در سایت مدرسه ی نویسندگی دیدم. فقط چند ساعت فرصت تصمیم گیری داشتم چون دوره از یک مرداد شروع می شد. شعار دوره این بود:”اگر یک نفر صد داستان بنویسد حتما نویسنده است،چون هیچ کس نمی تواند صد داستان بد بنویسد.سامرست موام” […]
انسان در چاه
مرد با چشمانی ورقلمبیده و عصایی که گوی طلایی سرش است همیشه در خیابانها راه می رود. همه او را می شناسند و به او سلام می کنند. او هم لطفی میکند و سری برای آنها تکان می دهد. گاهبیگاه برمی گردد و به پسری که پشت سرش راه میرود می گوید:«میبینی پسر جون اینطوری […]
اصلا چرا داستان نویسی؟
فکر می کنم اولین خاطره ی بیشتر ما از داستان برمی گردد به سالهای کودکیمان آن روز هایی که کنار مادربزرگ پدربزرگ یا بزرگتر هایمان می نشستیم و آنها برای ما از قصه ی شاه پریان خاله سوسکه و صدها داستان دیگر می گفتند. غرق می شدیم در رویا و سعی می کردیم خودمان […]