– تو نمی‌تونی یه هنرمند خوب بشی!

+وا چرا خب؟

-چون تو متنات درد و رنج دیده نمیشه و در ضمن خودت هم خیلی درد و رنج نمی‌کشی.

+ اول اینکه تو از کجا از زندگی من خبر داری؟ بعد اینکه کی گفته که هر کسی قراره هنرمند بشه باید درد بکشه؟!

-اول اینکه خب دارم آثارتو می‌خونم. فارغ از تمام دنیا هیچ نشونی از درد رنج توشون نیست. بعد هم اینکه همه‌ی هنرمندای دنیا آدمای رنج کشیده بودند بعضیاشون اونقدر رنج کشیدن که آخر سر خودکشی کردن.

+ اول اینکه من انتخابم این بوده که نوشته‌هام فارغ از تمام دنیا باشه. چون به اندازه‌ی کافی مخاطب من اخبار و دنیا رو می‌بینه و میشنوه و رنج می‌کشه پس دیگه نیازی نیست من هم به این رنج اضافه کنم. بعد هم اینکه خب اونا انتخابشون این شکلی بوده دیگه انتخاب کردن که تمام طول زندگیشون رنج بکشن ولی من نمی‌خواهم اینطوری بشم.

-همین دیگه اشتباهت همین جاست. تو هم می‌خوای شاد باشی هم هنرمند این دو تا کنار هم هیچوقت نمیان.یعنی ما هنرمند شاد نداریم. هر هنرمندی که آثارش معروف شده از این زندگی خسته بوده و شاکی.

+ این دیگه چه حرفیه؟! یه هنرمند هم آدمه. یعنی حتماً باید بره خودکشی کنه که مردم آثارشو بخونن؟ حتما باید سیگار پشت سیگار بکشه؟ اینا نشونه‌های یه هنرمنده؟ پس اثر چی؟ پس تواناییاش چی؟مثلاً صادق هدایت چون خودکشی کرد کتابش معروف شد؟!

-نه خب ولی تو آثارش میشه رنج کشیدن رو دید و این حتما تو زیبایی آثارش تأثیر گذاشته.

+بله.تو آثار هر هنرمندی هم میتونه شادی باشه هم غم هم رنج باشه هم راحتی. چون زندگی همه‌ی اینها رو کنار هم داره. و اثری که از دل زندگی میاد قطعاً زیباتره.

-پس قبول داری هنرمند باید رنج کشیده باشه تا هنرمند بشه؟

+نه لزوماً. هیچ بایدی وجود نداره. هنرمند قبل از اینکه هنرمند بشه یه آدمه و میتونه برای زندگیش تصمیم بگیره. حالا اینکه چند تا هنرمند تصمیم گرفتن با رنج و درد زندگی کنن و بشن الگوی بقیه دیگه اون بحثش جداست. ما همه جدا از اینکه هنرمند هستیم یا نیستیم می‌فهمیم توی این زندگی هم شادیه هم غم هم زیبایی هم زشتی. حالا باور غلطی که جا افتاده اینکه هنرمند باید غما رو بزرگ کنه و به دنیا نشون بده و شادی‌ها رو نه. و نشونه‌ی هنرمند بودن شده این.

-من میگم نشونه‌ی هنرمند بزرگ نشون دادن غمه چون اون دنیا رو بیشتر می‌بینه و می‌فهمه روحیه‌ی حساس و شکننده‌تری داره.

+منم میگم می‌تونه انتخابش این باشه که با داشتن روحیه‌ی شکننده زندگی رو به خودش حروم کنه. این نیست که هنرمند چون قراره از دنیا بنویسه و بکشه بیشتر از بقیه‌ی آدما بفهمه. اون میتونه انتخاب کنه که با روحیاتش و آثارش حال خوب رو هدیه بده. نه خوش بینی مفرط نه بدبینی. واقع نگری رو هدیه بده. این یه انتخابه. اتفاقاً هنرمند چون جزئی نگره می‌تونه خوشی‎های کوچیک رو خیلی بیشتر از بقیه ببینه و اونا رو هم کنار همه چیز نشون بده. هنر یعنی زندگی و زندگی یعنی قرار گرفتن خوشی و ناخوشی سیاه و سفید کنار هم.

+اگر قرار هنرمندی زیبایی‌ها رو هم نشون بده معلوم میشه نسبت به جامعه‌اش احساس مسئولیت نداره.

-از یه دید دیگه‌ای نگاه کن. شاید هم نسبت به جامعه‌اش مسئول‌تره که تو این بمباران خبری اخبار بد یه سری اتفاقات خوب رو هم نشون میده. اصن شاید این نوع هنرمندا تو دنیای به دور از اثرشون از اون هنرمندی که مدام درد و رنج‌ها را بزرگ می‌کنه مسئول‌تر باشن. این نمیشه یعنی؟

+چرا میشه.

-بازم حرف من اینکه انتخاب روش زندگی به خود فرد بستگی داره و در هیچ قانون و تبصره‌ای نیومده که هنرمند باید آخرش خودکشی کنه یا نکنه سیگار بکشه یا نکشه یا حتما قهوه بخوره یا نخوره. تنها چیزی که اومده اینکه هنرمند باید کار کنه شاید خیلی سخت‌تر از بقیه‌ی افراد. حتی شاید با عشق به زندگی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 76 = 82