جناب سعدی بزرگ میفرمایند: اگر شبها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی.
مقصود از این جمله آن است که اگر هر شب شب قدر بود، شب قدر دیگر ارج و منزلتی نداشت. همهی شبها میشدند شکل هم.
حق با جناب سعدی است( آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است؟!) این جمله در همهی جنبههای زندگی صادق است.
اگر روزها همه پیروز بودیم، روز پیروزی روزی بود مثل هر روز.
پس دیگر روز پیروزی و به هدف رسیدن ارزشی برایمان نداشت. اگر قرار بود هر روز روز پیروزی ما باشد روز پیروزی بی معنا نمیشد؟!
من نمیگویم باید شکست باشد که پیروزی نمایان شود که البته این هم تفسیری است درست. من میگویم باید روزهای عادی، همان روزهایی که فقط در آرزوی پیروزی به سر میبری، باشند تا روز پیروزی به چشمت بزرگ بیاید.
در واقع زندگی همیشه صفر و صد نیست.همیشه در پیروزی و شکست نیستیم گاهی عادی میگذرد و شاید باید دیدمان را نسبت به این روزهای عادی که کسل کننده و بدون اتفاق میگذرانیمشان تغییر دهیم. اینکه دست روی دست گذاشتهایم و حرکت نمیکنیم بخاطر همین است که کسلیم مقولهای است جدا. اما اگر در حال حرکتیم مدام ننالیم که چرا اتفاقی رخ نمیدهد. به این چشم نگاه کنیم که اگر هر روز اتفاقی رخ بدهد دیگر اتفاق معنایش را از دست میدهد.
نظر شما چیست؟
درود بر تو مهدیس عزیز
حقا که جناب سعدی شیخ سخن هست.
کاملا درسته و من هم موافقم.
این معنی درست جمله نیست! شما تفسیر بیت را تحریف کردید.
معنی بیت اینه که اگر همه شب ها مثل شب قدر رفتار کنی، دیگر نیازی نیست که شب قدر خودت رو هلاک کنی.
خیلی ممنون که توجه کردید دوست عزیز
یه مسئلهای اینجا وجود داره و اون هم اینکه تفسیر کردن با معنی کردن متفاوته. توی معنی کردن ما کلمه به کلمه باید برگردونیم. کدوم کلمه اینجا معنای هلاک میده؟
ولی تفسیر و برداشت از شعر آزاده و هر کسی ممکنه تفسیر خودش رو داشته باشه. منم برداشت خودم رو با توجه به معنی که از هر کلمه از فرهنگ لغت دراوردم، نوشتم.