تا به حال شده دلتان بخواهد عضو یک گروه خفن شوید؟ خفن که میگویم منظورمان همان لفظ عامیانهی حرفهای است.
فکر میکنم برای همهی ما حداقل یکبار پیش آمده است.
در این موقعیت چند راه پیش روی خودمان میبینیم.
میتوانیم پیجشان را فالو کنیم.شب تا صبح فقط نگاه کنیم و دهانمان یک متر از شدت حرفهای بودنشان باز بماند. گاهی هم آهی بکشم و حسرت بخوریم.
راه دیگری هم وجود دارد. اگر خیلی پولدار هستیم و شرایطش را داریم میتوانیم مثلا برویم منطقهای که آنها خانه دارند خانه بخریم بعد هر روز صبح سر راهشان سد شویم و به آنها سلام کنیم. جلوی بقیه هم باد به غبغبمان بیندازیم که من همسایهی فلانیام.
و راه آخری هم داریم.آن هم اینکه مثل بچهی آدم سرمان را بیندازیم پایین و کارمان را بکنیم. یکی از آنها را الگوی زندگیمان قرار دهیم و شروع کنیم از اول مسیر را طی کنیم.
در مورد اول احتمالا بعد از مدتی حسرت خوردن خسته شده و بلند میشویم میگوییم دنیا ارزش خفن شدن را ندارد.اصلا عادی بودن مگر چه اشکالی دارد؟!
در رابطه با مورد دوم هم نتیجه این میشود که تنها ویژگی مثبت ما بعد از مدتی میشود همسایه بودن با فلانی. خب این هم نوع دیگری از خفن بودن است.
اما در مورد مورد سوم احتمال موفقیتمان در این مرحله خیلی بیشتر است.
چند وقت پیش جملهای شنیدم که میگفت اطرافیان دلخواه خودتان را با انجام کاری مشابه آنها بسازید. اگر بخواهم این جمله را به بحثمان ربط دهم باید اینطور بگویم اگر میخواهید اطرافیانتان خفن باشند و شما هم جز خفن ها باشید روی خودتان کار کنید و خفن شوید!
ما چارهای نداریم به غیر از اینکه روی خودمان کار کنیم و آدمها را با کار کردن خودمان جذب خودمان کنیم.تا مادامی که کار میکنیم امیدی هست به دیده شدن و خفن شدن.