من به کلمهی گوش و تمام کلماتی که به گوش ربط دارند اعم از شنیدن علاقهی شدیدی دارم(شاید به این دلیل که این کلمه به نام خانوادگیام شبیهاست!)
شاید حرفی که میخواهم بزنم ربطی با نوشتن نداشته باشد.اما فکر میکنم به عنوان دارندهی یک رسانه این رسالت را دارم حرفهایی جدی به غیراز نوشتن هم بزنم و گاهی وارد جاده خاکی شوم.
یکی از موارد که فکر میکنم خوب است همهی ما تمرینش کنیم راه نینداختن بازی «من از تو بدبخت ترم»است!
چند وقت پیش از آقای شاهین کلانتری حرفی شنیدم که در ذهنم حک شد. گفتند:« به شکل گوشتون نگاه کنید شکل علامت سواله این یعنی وقتیکه یه سوال میپرسی و آخرش علامت سوال میذاری یعنی باید سکوت کنی و گوش بدی.»
با خودم فکر کردم این مسئله در مورد سوالهایی مثل اینکه «خوبی؟یا چرا انقدر ناراحتی؟»هم صدق میکند.
ما وقتی که از کسی این سوال را میپرسم یعنی میخواهیم بدانیم که طرف چرا انقدر ناراحت است نه اینکه شروع کنیم با گفتن بدبختیهایزندگیمان حالش را عوض کنیم!
اگر این سوال را میپرسم سعی کنیم ساکت بنشینم و فقط گوش دهیم.اگر نمیتوانیم اگر فکر میکنیم قرار است بازی دربیاوریم اصلا نپرسیم!
آیا این به سود هر دو طرف نیست؟
شنوندهای که شروع میکند از زندگی خودش دقیقا وسط حرف گوینده میگوید،ناخودآگاه این پیام را منتقل میکند که درگیریهای تو اصلا مهمنیست.
و من فکر نمیکنم این کمکی به گوینده بکند.
این حرفها را زدم که همهی ما تمرین کنیم شنوندههای بهتری باشیم.(یکی از مخاطبهای حرف امروز خودم بودم.)
یا مثلا میگیم اگه جای فلانی بودی چیکار میکردی ؟ و در واقع کسی نمیتونه جای کسی باشه . یا مثلا اگه وضعیتت بدتر از این بود چی میشد؟
اینا حرفای خوبی نیستن . ولی برای همدردی باید چه کرد؟
گاهی اوقات تنها کاری که باید کرد اینکه گوشامونو به یه نفر قرض بدیم .فقط شنونده باشیم و اگر تونستیم کاری انجام بدیم.