همیشه با خودم فکر می کنم اگر بچه قرار است بازی نکند، اگر قرار است شیک و مرتب مثل بزرگ تر ها بنشیند پس چرا به او می‌گویند بچه؟

بعضی از پدر و مادرها را می‌بینم که حتی در خانه خودشان هم اجازه ی بازی به بچه هایشان نمی دهند. آنها را محدود می‌کند. نه محدودیت بجا و درست بلکه سخت گیری بیخود.

دوستی را می شناختم برای اینکه تازه دکور خانه اش را عوض کرده بود، برای بچه اش قانون وضع کرده بود که فقط یک ربع در روز حق بازی در خانه را دارد! البته خودش به شخصه نمی‌گفت برای دکور است می گفت می خواهم بچه ام از حالا مثل آدم بزرگ ها رفتار کند تا در آینده آدم بزرگی شود.(حالا اینکه دیگر چقدر بزرگ شد و در چه زمینه ای بزرگ و مشهور شد بماند برای بعد.)

لزومی ندارد به آدرس سایت نگاه کنید. من یک بلاگر کودک یا فعال در حوزه‌ی کودکان نیستم. از پدر و مادرها شروع کردم تا به  نویسندگان محترم برسم. افرادی که هم می نویسند گاهی به شدت به بچه های خودشان سخت می گیرند.

حالا بچه های آنها چه کسانی هستند؟

بگذارید جواب این سوال را خانم آن لاموت از لابه لای ورق های کتاب پرنده به پرنده بدهند.

«پیش نویس اول پیش نویس کودک است. جایی که شما به آن اجازه می‌دهید راحت جاری شود و سرازیر گردد و بعد به آن اجازه می‌دهید هر جا دلش خواست برود و هر شلوغ بازی ای که دلش خواست بکند با علم به اینکه هیچ کس قرار نیست آن را ببیند و اینکه شما می توانید به آن شکل دهید.»

پیش نویس اولیه متن ما قرار نیست که  مثل آدم بزرگ ها رفتار کند. قرار نیست همه‌ی جملاتش با فکر باشد. دست پیش نویس اول را باید باز بگذاریم. محدودش نکنیم. زمان برایش در نظر نگیریم. بگذاریم به هم بریزد. قرار نیست پیش نویس اول فرار کند و از روزنامه ها سر در بیاید(مگر آنکه آنقدر محدودش کرده باشیم که برای شکایت از ما با روزنامه ها مصاحبه کند.) قرار است فقط و فقط در خلوت ما روی برگه ی کاغذ با فایل ورد بیاید.رهایش کنیم از بند نکات آموزشی بعد سر فرصت با دقت برای بزرگ کردنش وقت می‌گذاریم. خیالتان تخت.

یک نکته ی دیگر بگویم و بعد دیگر مرخص شوم.(خودم را تصور می کنم که میکروفون را محکم در دستش گرفته است و به نفر بعد نمی‌دهد)

از بچه ای که بچگی نکرده است  و همچنین از پیش نویسی که محدودش کرده ایم انتظار بزرگ شدن و مثل بمب صدا دارن نداشته باشیم.همین و تمام.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

57 − 50 =