سمعک

۱٫آدرس را دوباره نگاه کردم.

۲٫درست بود.

۳٫اما سرو صدایی از خانه نمی‌آمد.

۴٫معلوم هم بود چرا نمی‌آید.

۵٫چون من سمعکم را نزده بودم.

۶٫به در خانه رسیدم.

۷٫سمعکم را از جیب کت مشکی که پشتش دنباله بلند بود و زنم همیشه می‌گفت مثل کت گارسون هاست، درآوردم.

۸٫بالا آوردم تا بر روی گوشم بگذارم.

۹٫دستم لرزید و سمعک از دستم افتاد.

۱۰٫خم شدم که برش دارم یک دفعه در باز شد و چندین بچه مثل قوم مغول هجوم آوردند.

۱۱٫انگار اصلا من را ندیده بودند.

  1. یکی از آنها لگدی حواله ام کرد.

۱۲٫به زمین افتادم.

  1. به شما یاد ندادن زیر پاتونو وقتی راه میرید نگاه کنید؟

۱۴٫پسرکی از بین جمع فریاد زد:به شما هم یاد ندادن تو زمین جلوی راه مردم نشینید؟

۱۵٫همه ی بچه ها زدند زیر خنده.

۱۶٫سرم را انداختم پایین و دوباره مشغول پیدا کردن سمعکم شدم.

۱۷٫بحث کردن منی که دیگر موهایم کم کم داشت سفید می‌شد با بچه های این دوره زمانه بی فایده بود.

۱۸٫همانطور که مشغول گشتن بودم دستی بر روی شانه ام زد.

۱۹٫اولش فکر کردم که باز بچه ها سر به سرم گذاشتند اما وقتی بلند شدم چهره ی کریه مسعود گوش دراز با آن لبخند همیشگی پت و پهنش جلویم ظاهر شد.

۲۰٫به به آقای ناصری عزیز دیروز دوست امروز آشنا چه می کنی؟

۲۱٫اگر این مسعود می شنید که من کر شده ام مرا مضحکه ی عام و خاص می کرد.

  1. همیشه همه از اینکه او چیزی را بفهمند هراس داشتند.

۲۳٫به دو دلیل اول اینکه آبروی برای آدم نمی گذاشت.

  1. دوم اینکه کاری می کرد مشکلت به کل حل شود.

۲۵٫مثلا اگر می‌فهمید گوش من سنگین شده تمام تلاشش را می‌کرد که سمعک مرا برای اذیت کردن بردارد.

۲۶٫آنقدر این کار را می‌‎کرد که گوشهایم به حرف دربیایند و بگویند ما سبک شدیم بیخیال سمعک.

۲۷٫خوشبختانه چون دم در خانه سرو صدای آنچنانی نبود-یا اگر بود من نمی‌شنیدم-تواستم کم و بیش متوجه شوم که مسعود احوال پرسی می‌کند.

۲۸٫من خوبم مسعود جان.

۲۹٫احوالت را که نپرسیدم آقای ناصری عزیز

۳۰٫پرسیدم اینطور که خم شدی چه می‌کنی؟

۳۱٫به دنبال چیزی می‌گردی؟

۳۲٫او ن هم خوبه.

۳۳٫سلام داره خدمتتون.

۳۴٫چرا انقدر داد میزنی آقاجان کی خوبه؟

۳۵٫چیزی که گم کردی خوبه؟

۳۶٫بعد دیدم که خندید.

۳۴٫ولی دلیلش را نفهمیدم.

۳۵٫این مسعود از همان بچگی خل وضع بود.

۳۶٫با آن گوش‌های درازش.

۳۷٫آقا ناصری جان میگم نکنه گوشت ایرادی چیزی پیدا کرده.

۳۸٫کلمه ی گوش را فهمیدم.

۳۹٫اگر او می‌فهمید کارم تمام بود.

۴۰٫چی گوش؟نه والا گوشای من از گوشای دراز تو خیلی بهتر کار می‌کنه.

۴۱٫پس بیا بریم تو.

۴۱٫اون چیزی هم که دنبالشی خودش صدای سر و صدا رو بشنوه هوس می‌کنه میاد.

۴۲٫خندید.

۴۳٫به سمت در اشاره کرد.

۴۴٫از من می‌خواست بروم داخل.

۴۵٫ولی سمعک چه می‌شد؟

۴۶٫با این گوشها بروم؟

۴۷٫می‌روم بعد در فرصت مناسب برمی‌گردم پیدایش می‌کنم.

۴۸٫چاره ی دیگری نیست.

۴۹٫مسعود دستش را پشت کمرم انداخت و من را به طرف در هل داد.

۵۰٫لحظه ی آخر دوباره سرم را برگرداندم.

۵۱٫یک نگاه سرسری به زمین پشت سرم انداختم.

۵۲٫خبری از سمعک نبود.

۵۳٫ناچارا همراه با مسعود وارد خانه شدم.

۵۴٫مردا ها و زنها ایستاده و نشسته مشغول صحبت با هم بودند.

۵۵٫در گوشه ی خانه یک نفر پیانو می‌زد.

  1. در گوشه ی دیگری چند نفری مشغول رقص بودند.

۵۷٫زنها پیراهن های بلند پوشیده بودند و همه بزک دوزک داشتند.

۵۸٫مردها همه اما رسمی بودند و کت به تن داشتند.

۵۹٫کت من با همه فرق داشت و تنها کسی که کتش شبیه من پوشیده بود، پیانو زن مجلس بود.

۶۰٫خانمی با پیراهن بلند قرمز به سمتم آمد.

۶۱٫او را می‌شناختم.

۶۲٫مادر دختری بود که امشب ازدواج می‌کرد.

۶۳٫آقای ناصری نمی دونید چقدر خوشحالم از اینکه دعوت من رو قبول کردید.

۶۴٫متاسفانه متوجه حرف زدنش نشدم.

۶۵٫سعی کردم لبخند بزنم و سلام کوتاهی بدهم.

۶۶٫یکدفعه لب هایش آویزان شد.

  1. چشمهایش انگار اشک کردند.
  2. دستم را گرفت و شروع کرد به حرف زدن.

۶۹٫این کت وای اکرم عزیزم این کت رو انتخاب کرده بود.

۷۰٫می‌گفت ناصری با این کت مثه گارسونا میشه.

۷۱٫می‌خندید.

۷۲٫همیشه برای گارسونا احترام ویژه ای قائل می‌شد.

۷۳٫یادته ناصری جان؟

۷۴٫با دستمالی که دستش بود گوشه ی چشمم را پاک کرد.

۷۵٫حدس می‌زدم درباره ی اکرم حرف می‌زد.

۷۶٫کلمه‌ی کت و اکرم را از بین حرفهایش فهمیدم.

۷۷٫باید چیزی می‌گفتم.

۷۸٫بله اکرم خیلی این کت رو دوست داشت.

۷۹٫سرم را انداختم پایین که مثلا چهره ی متاثر به خودم بگیرم.

۸۰٫روحش شاد.

۸۱٫ولی حالا وقت این حرفا نیست آقای ناصری.

۸۲٫بفرمایید بفرمایید.

  1. اونطرف سالن مبل چیدم.

۸۴٫برای شمایی که از سرو صدا خوشتون نمیاد.

۸۵٫چشمکی زد و به ته سالن اشاره کرد.

۸۶٫الحمدالله در جمع ته سالن آشنایی نبود.

۸۷٫راحت می تواستم روی مبل لم بدهم و از سکوت عروسی استفاده کنم.

۸۸٫برای اینکه راحت تر باشم کتم را درآوردم و روی مبل کناری گذاشتم.

۸۹٫هنوز چند دقیقه ای از راحت بودم نگذشته بود که دوباره سر و کله ی مسعود پیدا شد.

۹۰٫چرا تنها نشستی ناصری جون؟

۹۱٫نکنه چون اکرم خانم نیست ناراحتی؟

۹۱٫بیا آقا جان پاشو بیا

۹۲٫می‌خوام تو رو با اون خانمه آشنا کنم.

۹۳٫با دست به زنی که کنار پیانو نشسته بود اشاره کرد.

  1. خواننده س.
  2. دهانش را به گوشم نزدیک کرد و گفت:ازدواج نکرده.
  3. این جمله را خوب شنیدم.

۹۷٫دست خودم نبود حرف ازدواج که پیش می‌آمد گوشم تیز می‌شد.

۹۸٫زن را از بالا تا پایین برانداز کردم.

۹۹٫چشمانم سبزش نظرم را به خود جلب کرد.

۱۰۰٫می بینم که دقیق شدی ناصری جان.

۱۰۱٫وز وز مسعود را که شنیدم سعی کردم خودم را جمع و جور کنم.

۱۰۲٫ولی بدم نمی‌آمد با آن خانم آشنا شوم.
۱۰۳٫اول باید این مسعود را دست به سر می‌کردم.

۱۰۴٫برو مسعود جان منم میام.

۱۰۵٫چشم آقا ناصری امر امر شماس.

۱۰۶٫بلند شدم بهتر بود کتم را نمی‌پوشیدم.

۱۰۷٫نمیخواستم نشانی از این کت مسخره و اکرم با من باشد.

۱۰۸٫همینطوری هم به اندازه ی کافی خوش تیپ بودم.

۱۰۹٫جلو رفتم و گفتم.

۱۱۰٫وای که چقدر پیانو زدن سخته.

۱۱۱٫خانوم شما قراره پیانو بزنید؟

۱۱۲٫لبخند زد.

۱۱۳٫پس خوشش آمده بود.

۱۱۴٫بله آقا ما امشب مهمان افتخاری اینجا هستیم.

۱۱۵٫از یک شهر دور به همراه آمدم.

۱۱۶٫یادم رفته بود که چیزی نمی‌شنوم.

۱۱۷٫سعی کردم حرفهای مسعود را مرور کنم.

۱۱۸٫گفته بود:خواننده س.

۱۱۹٫که اینطور پس شما خواننده اید؟

۱۲۰٫نه آقا گفتم که قراره پیانو بزنم.

۱۲۱٫من ارادت خاصی نسبت به خواننده ها دارم.

۱۲۲٫من هم دوسشون دارم ولی من پیانو میزنم.

۱۲۳٫وای گفت که من را دوست دارم.

۱۲۴٫راستش را بخواهید خانم محترم من هم از شما بدم نیومده.

۱۲۵٫چی میگی آقا؟

۱۲۶٫چرا چهره اش رفت درهم؟

۱۲۷٫نکند نگران است کسی متوجه شود.

۱۲۸٫خانم کسی متوجه نمیشه.

۱۲۹٫برم کتم رو بیارم بریم تو حیاط حرف بزنیم.

۱۳۰٫با قیافه ای خندان به سمت مبل راه افتادم.

۱۳۱٫یکهو خشکم زد.

۱۳۲٫خبری از کت نبود.

۱۳۳٫تمام مبلها را نگاه کردم.

۱۳۴٫از کی می‌پرسیدم؟

۱۳۶٫روی تمام مبلهای اطراف سالن را نگاه کردم.

۱۳۷٫برگشتم به سمت زن کتی دستش بود.

۱۳۸٫کت من بود انگار.

۱۳۹٫حتما فهمیده که من دنبال کتم هستم.

۱۴۰٫با خودش گفته من هم بگردم وقت تلف نشود.

۱۴۱٫خیلی ممنونم خانم زیبا.

۱۴۲٫حالا کت رو بدید به من بپوشم.

  1. کت را محکم گرفته بود و فقط نگاهم می‌کرد.

۱۴۴٫کت را کشیدم.

۱۴۵٫او هم می‌کشید.

۱۴۶٫آقا برا چی کت رو میخواید؟

  1. این کت شوهر منه.

۱۴۸٫خانوم مگه شما نمیخواید زودتر به نتیجه برسید کت رو بدید پس

۱۴۹٫چه نتیجه ای؟

۱۵۰٫این کت رو همسر خدا بیامرزم برایم خریده

۱۵۱٫نکند چون فهمیده زنم برایم خریده نمی‌خواهد من این را بپوشم؟

۱۵۲٫اما از کجا فهمیده؟

۱۵۳٫شاید حرفهای من را با صاحبخانه شنیده است.

۱۵۴٫شاید حالا می‌گوید من میخواهم این کت را در سطل آشغال بیاندازم.

۱۵۵٫چشم خانوم شما این کت رو بده به من.

۱۵۶٫من قول میدم اول زندگیمون بندازمش سطل آشغال.

  1. چه زندگی آخه آقا؟

۱۵۸٫اصن شوهرم اومد.

۱۵۹٫چه شده؟

۱۶۰٫این آقا چی میخواد؟

۱۶۱٫چه می‌دونم اصن نمیفهمم.

۱۶۲٫مرد بلند قامت رو کرد به من.

۱۶۳٫آقا مشکلت چیه؟

۱۶۴٫این دیگر که بود پرسیدم.

۱۶۵٫تو دیگه کی هستی؟

  1. مسئله خانوادگیه

۱۶۷٫من پیانوزنه این مجلس و شوهر این خانمم.

۱۶۸٫تو کی هستی؟

  1. گفت پدر زن خانوم است؟

۱۷۰٫مگر زن هم پدر زن دارد؟

۱۷۱٫پدر گفته حتما.

  1. چه پدر جوانی!

۱۷۳٫باید مودب می‌شدم.

  1. آقا من قصد ازدواج با دخترتونو دارم.
  2. هنوز جلمه ام تمام نشده بود که یک بادمجان زیر چشمم سبز شد.
  3. همه دورمان جمع شدند.

۱۷۷٫مسعود از بین جمعیتی که دور ما جمع شده بودند خودش را به من رساند.

۱۷۸٫آقا شما کجایی یک ساعته دارم دنبالت میگردم.

۱۷۹٫آخه آدم عاقل کت هدیه ی زنشو میذاره همین جوری میره.

۱۸۰٫کت دست مسعود کت من بود.

۱۸۱٫پس همه ی این آتشا از گور تو بلند میشه گوش دراز.

۱۸۲٫مشتی که خورده بودم حواله ی مسعود کردم.

۱۸۳٫کت را از او گرفتم.

  1. از در بیرون زدم.
  2. داشتم کفشهایم را میپوشیدم که سمعکم را کنار آنها دیدم.
  3. فکر کنم صدای سرو صدا را شنیده بود و تصمیم گرفته بود خودش را به من برساند.

۱۸۷٫شاید هم هوس کرده بود زنی پیدا کند و کتکی بخورد.

پی‌نوشت:

علت اینکه جملات را جدا و با شماره نوشتم، تاکید بیشتر روی جملات و افزایش دقت است.

 

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

+ 41 = 51