نگو،نشان بده!

دستانش را در جیبش فرو برد و یقه‌ی پالتوی چرمش را تا نزدیکی دهانش بالا آورد.زیر لب حرفهایی را زمزمه می‌کرد.محکم قدم برمی‌داشت و رنگ چهره‌اش مدام در حال تغییر بود.

زمستان سردی بود.در چهره‌اش عصبانیت موج می‌زد.

.

دو پاراگراف بالا هر دو می‌توانند یک صحنه از داستان را بسازند اما کدامشان با مخاطب ارتباط بهتری برقرار می‌کنند و قدرت تصویر سازی بیشتری دارند؟اولی که سعی بر توصیف صحنه داشته یا دومی که به یک گزارش ساده بسنده کرده است؟

یکی از اصول مهم در داستان نویسی اصل«نگو،نشان بده»است.در این اصل نویسنده سعی می‌کند بیشتر فضا را توصیف کند و تصویر سازی و فهم بعضی مسائل را به عهده‌ی خواننده بگذارد.

وقتی که ما فقط گزارش می‌دهیم از کلمات و جملات انتزاعی استفاده میکنیم مثلا عصبانیت.

عصبانیت مفهوم انتزاعی است که ممکن است برای هر کسی یک جوری تداعی شود ولی وقتی با کلمات عینی مثل دست و مشت داستان می‌نویسیم تصویر سازی برای خواننده راحت تر و عینی تر می‌شود.

اگر داستان نویس سعی کند کلمات عینی و توصیفات و بیان جزئیات را جایگزین کلمات انتزاعی و بیان کلیات کند قطعا داستان بهتر و جا افتاده تر بیرون می آید.

پس تمام سعی‌مان را بکنیم که به جای اینکه همه چیز را به مخاطبمان نشان دهیم و صرفا فضا را گزارش دهیم،فضا را به تصویر بکشیم تا بهتر در ذهن خواننده نقش ببندد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

53 − = 52