تا به حال سری به چت‌های قدیمی‌تان زده‌اید؟آدم با خواندن چت‌های قدیمی از اینکه حال و هوایش چقدر تغییر کرده تعجب می‌کند. چند روز قبل چت‌های خودم با یکی از دوستانم را می‌خواندم. حرف‌هایمان دقیقاً متعلق به یک سال پیش بود. سی و یکم تیر سال قبل. شبی که به فردایش قرار بود کارگاه صد داستان  برگزار شود.

می‌دانید من از آن دست آدم‌ها نبودم که از بچگی رؤیای نویسنده شدن داشته باشند. تا یک سال پیش چیز زیادی نمی‌نوشتم. اگر بخواهم اعتراف کنم حتی کتاب زیادی هم نمی‌خواندم. تنها چیزی که زیاد درگیرش بودم فیلم بود. دقیقاً پارسال همین روزها بود که در یک روز فصل دوم سریال دارک را تمام کردم!

برگردیم به چت‌ها. در حرف‌هایم با دوستم گفته بودم من اصلاً نمی‌دانم به نویسندگی علاقه‌ای دارم یا نه. اصلاً نمی‌دانم از زندگی چه می‌خواهم. نمی‌دانم باید چه کنم. چند خط بعد نوشته بودم: پیج افرادی را که در صد داستان هستند دیدم. همه نویسنده‌های واقعی هستند. می‌نویسند. من حتی نمی‌دانم که از کجا باید شروع کنم با همه فرق می‌کنم. اصلاً پشیمان شده‌ام.

بعد یادم است که در دلم گفتم ثبت‌نام کردم دیگر. حالا این هم بشود مثل همه‌ی کلاس‌هایی که در تابستان می‌رفتم. یک تفریح. برای دلخوشی خودم این حرف را زدم اما به شدت می‌ترسیدم! من از نوشتن هراس داشتم مخصوصاً زمانی‌که می‌دیدم بقیه چقدر خوب می‌نویسند.

اما از آنجایی که نوشتن صد داستان مثل یک مسابقه و چالش و تفریح بود قصد کردم انجامش دهم. هیچ چیز  و هیچ چیز از داستان نویسی نمی‌دانستم. کم کم وارد شدم شروع کردم به آزادنویسی و اوج داستان نوشتن من زمانی بود که متوجه شدم نوشتن  موجب تغییر من شده. من در نوشتن خودم واقعیم را دیدم. هزار کلمه و صفحات صبحگاهی به برنامه‌ام اضافه شدند. هر لایو یا کتابی که در مورد نوشتن و داستان نویسی بود من را به وجد می‌آورد. کارم شده بود نشستن پای لایوهای استاد شاهین کلانتری.

یک روز در یکی از لایوهایشان در مورد وبلاگ نویسی گفتند. کنجکاو شدم به نظرم خیلی جالب آمد که  یک نفر رسانه‌ی خودش را داشته باشد. من آدم اجتماعی نبودم. پیجی داشتم که سالی یک بار در آن محض رضای خدا یک استوری می‌گذاشتم و همان استوری را هم قبل از اینکه اینستاگرام پاکش کند خودم محوش می‌کردم!

نمی‌دانم چرا وبلاگ نویسی و انتشار نوشته‌ها من را به خود جذب کرد. عزمم را جزم کردم که سایتی داشته باشم. و چند روز بعدش هم پیچی در اینستاگرام راه انداختم. یک شب در یکی از آزادنویسی‌هایم خیلی نگران آینده‌ام بودم. از خودم پرسیدم تو واقعاً می‌خواهی کنار نوشتن بمانی؟ تمام روزهای خوبی که در کنار نوشتن داشتم مرور کردم و دیدم جوابم یک بله محکم است.

تمام این حرف‌ها و کارها در طول صد داستان شکل گرفتند. از آن زمان بود که متوجه شدم تنها کلمه‌ای که در زندگی به کارم می‌آید این است: شروع.

از روزی که صد داستان سوم شروع شد دقیقاً یک سال است می‌گذرد. روزی که من اصلاً نمی‌دانستم به نوشتن علاقه‌ای دارم یا نه. همه چیز برایم محو بود و قدم در راهی تاریک می‌گذاشتم. بعدها فهمیدم چقدر نوشتن را دوست دارم. عشق به نوشتن در من بعدها شکل گرفت. این یک سال به من ثابت کرد می‌توانم روی نوشتن برای ادامه‌ی زندگیم حساب کنم. در این یک سال فهمیدم انجام هیچ‌کاری به اندازه‌ی نوشتن برایم لذت بخش نیست.

می‌دانید در این یک سال خوب فهمیدم که زندگی منتظر نمی‌ماند تا من سال‌ها دست روی دست بگذارم و زیر درختی بنشینم و فکر کنم که باید چه کنم. زندگی از من می‌خواهد بلند شوم دست به کاری بزنم. بارها اشتباه کنم.صد و خورده‌ای داستان مزخرف بنویسم. چهارصد هزار کلمه تایپ کنم. بیش از بیست دفتر را سیاه کنم و دویست و هشتاد پست منتشر کنم. من نمی‌دانم از زندگی چه می‌خواهم اما زندگی دقیقاً از من همین را می‌خواهد.

تلاش در راهی که دوستش دارم.

خیلی از آدم‌ها شاید در این لحظه هراس شروع کردن دارند. خیلی از آنها شاید جای یک سال پیش من باشند. می‌خواهم به همه‌ی شما که هراس دارید بگویم من این راه را رفته‌ام. نترسید حتی اگر زخمی‌ هم بشوید ولی جانتان را از دست نمی‌دهید!

شروع کنید. فقط همین. من خوب می‌فهمم چقدر آدم نگران است وقتی چیزی از مسیر پیش‌رویش نمی‌داند. خوب می‌فهمم چقدر سخت است که سردرگمی امان آدم را بریده باشد. اما چاره‌ی راحت شدن از سردرگمی قطعاً نشستن نیست. رفتن و حرکت کردن است.

به این فکر کنیم این همه نشستیم حساب و کتاب کردیم چه شد؟ حالا یکبار هم به جای حساب و کتاب شروع کنیم شاید اتفاق بهتری افتاد.

من در جایگاه نصیحت نیستم. این حرف‌ها فقط انتقال تجربه است. دوستانه و صمیمانه به کسی که هراس شروع کردن دارد می‌گویم مسیر اگر تاریک است بگذار اقدامات شمع‌هایی باشند برای روشن شدنش.

2 پاسخ

  1. سلام مهدیس جان عزیزم
    سپاسگزارم، متن شما بسیار زیبا و انگیزه‌بخش است و به نکته مهم و بجایی اشاره کردید، دقیقاً همین‌طور است اقدامات شمع‌هایی هستند که باعث روشنی مسیر و رفع تاریکی می‌شوند.
    مهدیس عزیزم، عالی بود، جان‌تان سلامت و قلم‌تان مانا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

− 8 = 2