کمی از مایع درون شیشه پاک کن زدم و شروع کردم به پاک کردن شیشه کردم. بوی خاص مایع تند و تیز بود و بوی شیشه پاک کن نمیداد. با خودم تصور کردم چون جلد و برندش جدید است شاید این بوی تند از قدرت زیاد پاککنندگیاش میآید. پس با خیال راحت به کارم ادامه دادم. اما هر چه بیشتر میزدم بو هم تندتر میشد. نفسم بند آمده بود.
داد زدم:«این شیشه پاک چه بوی بدی میده. دفعهی بعد یادمون باشه از اینا نگیریم.»
خواهرم از اتاق خودش دستمال به دست خارج شد و نگاهی به دست من انداخت:«شیشه پاک کن که دست منه. نکنه…مامان آجی با سم گلا داره شیشهها رو پاک میکنه!» بعد غش غش خندید.
این اولین بار نبود که از این اشتباهات میکردم و به هیچ وجه هم نمیتوانم به شما و خانواده قول بدهم آخرین بار باشد! ولی قول میدهم کمی دقتم را بیشتر کنم. همین.
به شیشهپاک کن نه ببخشید سم در دستم نگاه کردم و همراه با خواهرم خندیدم. این رفتار شاید چند سال قبل از من بعید بود. معمولاً به اشتباهاتم نمیخندیدم. یا اگر میخندیدم از روی حرص بود.چرا؟چون اعتقاد داشتم آدم سر این چیزهای مسخره که نباید اشتباه کند.
سر کار خانم دارابی در فیلم ورود آقایان ممنوع را یادتان هست که با سختگیرهایش دمار از روزگار همه درآورده بود؟
به من لقب خانم دارابی را داده بودند با این تفاوت که من به جای دیگران دمار از روزگار خودم درآورده بودم. با هر اشتباهی سر خودم داد میکشیدم که چرا و به چه علت این اتفاق افتاد. چندین روز به اشتباه فکر میکردم و بعد تا میخواستم به زندگی عادی برگردم اشتباه دوم از آسمان نازل میشد.
تا اینکه یک روز به این نتیجه رسیدم که اگرهمان زمانی که صرف تجزیه و تحلیل اشتباهات شود صرف بالابردن تمرکز یا بیشتر دقت کردن بگذارم نه این زندگی را به خودم زهرمار میکنم نه اینکه بیشتر اشتباه میکنم.
همین افتادن در چرخهی فکر کردن زیاد به اشتباهی که میشد راحت از آن عبور کرد خودش اشتباهی بزرگ بود.
با شعار « مهدیس حیا کن اشتباهات رو رها کن» جلو رفتم!اما باز هم گاهی در چرخهی باطل فکر کردن مدام به اشتباهات و سرزنش گرفتار میشوم.
امروز جملهای از گوته خواندم که باعث شد دستم لحظهای برای تحلیل جمله توسط مغزم بایستد.
گوته گفته بود:
اشتباهات آدمی از او انسانی دوست داشتنی میسازد.
با دیدن این جمله با خودم فکر کردم چقدر این نوع نگاه به اشتباهات زیباست. قطعاً انسانی که مرتکب اشتباه میشود اگر به جای فکر کردن مدام به اشتباهاتش کمی به راه جبران بیندیشد؛یا اگر به محض اینکه متوجه شد اشتباهش را دیگر نمیتواند جبران کند بلند شود و زندگیش را ادامه دهد با کوله باری از تجربه چقدر دوستداشتنیتر است.
انسان میتواند خودش را دوست داشته باشد به خودش بد و بیراه نگوید حتی زمانیکه اشتباه میکند.
معمولاً همه از بخشش دیگران حرف میزنند. از اینکه اگر کسی اشتباهی در مقابل ما مرتکب شد سخاوت به خرج دهیم و او را ببخشیم.اما چند نفر در مورد حکم عفو خودمان به خودمان پس از انجام کاری اشتباه حرف زدهاند؟
ما تا زمانیکه بابت هر اشتباهی زندگی را به کام خودمان تلخ میکنیم چطور میتوانیم واقعاً دیگران ببخشیم؟
شاید مسئلهی استفاده از سم گل به جای شیشه پاک کن اشتباهی پیش پا افتاده و دم دستی باشد و بگویید که بخشیدن در این موارد راحت است اما مثلاً اگر یک پروژهی ساختمانی چند ساله را خراب کنیم قضیه کاملاً فرق میکند.
حرف من این است که خیلی وقتها همین نبخشیدن در هنگام اشتباه کوچک باعث میشود دست به اشتباهات بزرگ بزنیم.چگونه؟
تصور کنید در یک جلسه هستیم. خودکارمان از دستمان میافتد. شروع میکنیم به گفتن اینکه« ببین نمیتونی یه خودکار رو تو دستت نگه داری.آخه تا کی میخوای گند بزنی؟ »همین باعث میشود اعتماد به نفس ما به صفر برسد و پروژهای که خیلی برای ارائهاش در آن جلسه زحمت کشیده بودیم با یک اشتباه ساده و یک حرف از دست برود.
شاید حرف گوته وقتی که مرددیم برگهی عفومان را امضا کنیم یا نه؛ زمانیکه مرددیم که باید به خودمان فرصت دوباره بدهیم یا نه به کارمان بیاید. در آن لحظه میتوانیم تصور کنیم دوست داشتنیتریم و خود دوست داشتی جدیدمان را با تمام وجود در آغوش بگیریم.
بخشیدن اشتباهات و دادن فرصتی به خودمان راهی برای رسیدن به توسعهی فردی و قدمی برای داشتن اعتماد به نفس بیشتر و موفقیت است. پس اگر شما هم مثل من اشتباهات کوچک و بزرگ زیادی مرتکب میشوید بیایید به جای سرزنش روی دقت و تمرکزمان کار کنیم. اینطوری حتی با وجود اشتباه کردن هم دوستداشتنیتریم.
چقدر عالی در این مورد نوشتی و مثال ها هم خیلی خوب و ملموس بودن👌
ما گاهی وقتا فراموش می کنیم خودمونو برای اشتباهی که مرتکب شدیم ببخشیم و همین باعث میشه سخت تر هم بقیه رو ببخشیم و همش دنبال مقصر باشیم.