تصور کنید شرکتی دارید و برای قرداد بستن با شرکتی دیگر اعضای هیئت مدیره را دور هم جمع کردهاید تا نظرشان را بخواهید. تصمیم آخر با شماست اما اگر از آن دست مدیرها باشید که برای اطرافیانشان ارزشی قائلند،نظر هیئت مدیره در تصمیم شما بی تأثیر نخواهد بود.
حالا فکر کنید زندگیتان همان شرکت و شما مدیر عامل و رئیسش هستید. قرار است یک تصمیم بگیرید. مثلاً با فردی ارتباط برقرار کنید.
سؤالم این است:
اعضای هیئت مدیرهی شما چه کسانی هستند؟
نظرشان دربارهی این تصمیم چیست؟
اصلاً آیا برای نظرشان اهمیتی قائل هستید؟
آیا فکر میکنید صلاحیت نظر دادن دارند؟
مثلاً یکی از اعضای هیئت مدیرهی درونی من مولاناست که در ارتباط با آدمها میگوید:
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
یعنی با آدمی ارتباط برقرار کن که چیزی برای یاد دادن به تو داشته باشد.
یا مثلاً در رابطه با ترس از نوشتن و این تصمیم که آیا به این ترس بها بدهم یا نه همیشه یک نفر در ذهن و هیئت مدیرهی من حضور دارد و به من شجاعت عمل کردن میدهد. و آن شخص کسی نیست جز خانم الیزابت گیلبرت .که خطاب به ترس میگوید:
من تو را به رسمیت میشناسم،برایت احترام قائلم و هرگز تو را از فعالیتهای خودم محروم نمیکنم اما پیشنهادهای تو هرگز به مرحلهی عمل نمیرسد.
این موضوع امروز سمپوزیوم توسعه فردی بود. موضوعی که من فکر میکنم خیلی اوقات باعث شکست یا موفقیت یک تصمیم میشوند. اینکه ما بدانیم چه کسانی با چه ایدههایی برای شرکت و هیئت مدیرهمان انتخاب میکنیم،جلو خیلی از فاجعهها را خواهد گرفت و اگر با آگاهی این کار را انجام دهیم قدم بزرگی به سمت موفقیت خواهیم برداشت.قطعاً هر چه دامنهی ارتباطمان را گستردهتر کنیم و آدمهای بیشتری را بشناسیم و با آنها در ارتباط باشیم، هیئت مدیرهی قویتر خواهیم داشت.
نظر شما در این مورد چیست؟