اجازه نده دنیا از قلمت بیفتد.

این جمله را از بین جملاتی که به خودم توصیه کرده بودم،پیدا کردم. یادم نمی‌آید در چه شرایطی این جمله را نوشتم اما یادم می آید بحث اصلی ام با خودم این بود که نباید اجازه دهی خودت محور اصلی قلمت باشی. باید دنیا را ببینی. از آدمها احساسات و از درونشان بنویسی. در واقع با خودم می‌گقتم دنیا باید در دستانت و در قلمت باشد.

شاید یکی از دلایلی که این جمله را نوشته بودم این بود که احساس می کنم در جزئی نگاری و نوشتن در مورد اطرافم و اطرافیانم ضعیف هستم. قطعاً ما خودمان  و احساساتمان و این لحظه‌ای که درونش هستییم بهتر می شناسیم و برایمان راحت تر است که از حال و روز خودمان و درون خودمان بیشتر حرف بزنیم. مثلاً همین کاری که من حال در حال انجام دادنش هستم. نوشتن یک ضعف خودم.

اینکه ما در قلممان هویدا باشیم اصلاً چیز بدی نیست اما اینکه فقط و فقط از خودمان بنویسیم و  از شخصیت های عجیب و غریب اطراف غافل شویم خطرناک است. آدمهای زیادی در دنیا با شخصیت های مختلف وجود دارند که اگر از قلممان نیفتند سوژه های خوبی برای نوشتن خواهند شد. اتفاقات خوب یا بدی در زندگی ما و اطرافیان وجود دارد که اگر از قلم نیفتند حوادث محرک خوبی برای ساخت داستان و قصه گویی می شوند. خلاصه اینکه من تصور می‌کنم اگر دنیا از قلمت نیفتد اتفاق خوبی برای قلمت می‌افتد.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

21 + = 31