جوانتر که بودم میگفتم:
«به خودت و بینشِ خودت اطمینان داشته باش.»
اما آنقدر نویسندگان ضعیف را که به خودشان مطمئن بودهاند دیدهام که اکنون توصیه میکنم باید متواضع باشید.
چخوف را بخوانید و با خود بیندیشید که چرا نمیتوانید به خوبی او باشید.
این کار را با نویسندگانِ زیادی انجام دهید.
آنگاه به تصویرِ مناسبی از خودتان دست خواهید یافت.
زیاد بنویسید.
آدم تقریباً هرگز با اولین نوشته بینظیر نمیشود.
البته اگر آدم واقعاً بتواند بینظیر بشود.
آخیل شارما
دیروز وقتی نمایشنامهی«بلاخره این زندگی مال کیه»را از برایان کلارک خواندم،با خودم فکر کردم چرا نمیتوانم به خوبی او بنویسم.
کششی که در دیالوگ نویسی این کتاب وجود داشت،از عمق زندگی میآمد.
انتخاب درست مسئله،توانایی ایجاد کشش،تجربهی زیسته نویسنده و مطالعات دقیقش،از این کتاب کتابی متفاوت ساخته بود.
شخصیت پردازی این کتاب من را شگفتزده کرد.انگار که همهی شخصیتها از دل جامعه بیرون آمده باشند نه از تخیل و وجود نویسنده.
همین نکات باعث شد من با کتاب کلنجار بروم.نظرات خودم را وارد کنم.من هم یک شخصیت از شخصیتهای کتاب بودم.
با خودم فکر کردم نویسندهی این کتاب خوب دیده خوب شنیده و خوب زندگی کرده که خالا توانسته اینطور خوب به تصویر بکشد.
دیدن و شنیدن و ارتباط درست با آدمها همان حلقهی گمشدهای است که شاید من به آن به اندازهای که باید،توجه نکرده بودم.