چند هفته پیش وقتی در میان قفسههای یک کتابفروشی قدم میزدم، کتابی با عنوان «بنبست نویسنده» نظر من را به خودش جلب کرد. از آنجایی که کتاب در قفسهی نمایشنامهها بود و نام و چهرهی وودی آلن بر روی کتاب میدرخشید، تصمیم گرفتم کتاب را بخرم. در این کتاب خیلی ظریف در قالب نمایشنامه وودی آلن به دغدغههای نویسندگان پرداخته است.
در نمایشنامهی اول، یک نویسنده به طور اتفاقی با فردی برخورد میکند که ادعا دارد ایدهاش را دزدیدهاند. او به نویسنده میگوید ایدهی اصلی فیلم تازهی تو که فروش خوبی داشته متعلق به من بوده. ما در یک طرف ماجرا نویسندهای را میبینیم که ایدههایش را مینویسد و یک نویسندهی بزرگ شده و در طرف دیگر بیخانمانی است که با وجود خلاقیت خیلی زیاد و ذهن قوی در پردازش ایده به دلیل اینکه ایدههایش را به رشتهی تحریر در نمیآورد، نتوانسته اثر مهمی خلق کند. فرد بی خانمان تنها کاری که از دستش بر میآید این است که به بقیه تهمت بزند که ایدههای او را دزدیدهاند.
در کتاب جادوی بزرگ، خانم الیزابت گیلیرت میگوید ایدهها در هوا پخشند. ممکن است یک ایده همزمان به ذهن چندین نویسندهی متفاوت در نقاط مختلف دنیا برسد. در این میان کسی موفق میشود که به ایده پشت نکند و رویش کار کند.
در ادامه نمایشنامهی ریور ساید درایو از کتاب بنبست نویسنده در خلال حرفهای نویسنده و فرد بیخانمان با هم ایدههای خیلی خوبی شکل میگیرد. وودی آلن قصد دارد به ما از لزوم حرف زدن و گفتگو با افراد خلاق دیگر سخن بگوید. من از نگاه متفاوت وودی آلن به دنیای نویسندگی و سبک متفاوتش در این کتاب بسیار لذت بردم.
یادم میآید یک دوستی برایم یکی از داستانهایش را فرستاد تا بخوانم و نظرم را بدهم. راوی داستان یک شخصیت مُرده بود که جسدش با جسد فرد دیگری جابهجا شده بود! به او گفتم:《این ایده را قبلاً آقای علیرضا محمودی ایرانمهر در داستان ابر صورتی اجرا کرده و داستان تو تا حدودی کپی برابر اصل همین داستان است.》 باورش نمیشد، میگفت:《مگر میشود یک ایده به ذهن دو نویسنده بیاید؟!》
گویا باید لینک این مطلب را برایش بفرستم تا مطمئن شود که میشود.
ممنون بابت معرفی این نمایشنامهی خوب.
خیلی ممنون از توجهتون.
این اتفاق خیلی رایجه. حتی توی دنیای علم هم مواردی که یک نظریهی علمی همزمان به ذهن چند نفر تو نقاط مختلف دنیا رسیده. مثلاً جدول مندلیف. افراد دیگهای هم بودن که بدون اینکه خبر داشته باشن از کارای مندلیف،همزمان با اون رو جدول کار میکردن اما چون مندلیف زرنگتر بوده ما الان این جدول رو به اسم مندلیف میشناسیم.