یک دونده تا زمانی‌که روی خط شروع نشسته و فقط هوای رکورد زدن در سرش دارد؛ حتی احتمال اینکه بتواند سکوی قهرمانی را از دور ببیند کم است.یک دونده وقتی به مقام قهرمانی می‌رسد که به‌جای نشستن شروع به قدم زدن کند.

من نمی‌دانم شما از کدام دسته هستید. ترجیح می‌دهید ابتدا تمام و کمال مقدمات کار را آماده کنید و بعد راه بیفتید یا اینکه حین راه رفتن کوله‌بار سفرتان را تکمیل کنید. اما اگر بخواهم در رابطه با خودم حرف بزنم به جرئت می‌توانم بگویم یکی از دستاوردهای من در چند ماه اخیر این بود که عملگرایی را جایگزین کمالگرایی کردم.

من ترجیح دادم به‌جای اینکه روی خط شروع بشینم و رویای قهرمانی در سر بپرورانم شروع به قدم زدن کنم. من می‌دانم کج و کوله راه می‌روم. می‌دانم در بیشتر اوقات نمی‌توانم راه را از بیراهه تشخیص دهم ولی باز هم دلم می‌خواهد این تجربیاتم باشند که راه را به من نشان می‌دهند.

عملگرایی انرژی زیادی از آدم می‌گیرد اما لذت بخش است. اینکه ببینی با تمام سختی پای کار ماندی خودش انگیزه‌ای است برا ادامه راه. من خوشحالم که بلد نبودن بهانه‌ای نشد برای متوقف شدنم.

گاهی از بقیه می‌شنوم که می‌گویند اگر ما دست به عمل بزنیم اعتبارمان زیر سؤال می‌رود. سؤالی که در مواجه با این سؤال در ذهنم رژه این است که اگر تا به حال دست به عمل نزدند پس چه اعتباری دارند که نگران زیر سؤال رفتنش هستند؟

حتی وقتی هم دست به عمل می‌زنیم باز هم تا مدتها اعتباری نداریم که بخواهیم نگران زیر سؤال رفتنش باشیم.

زمانی‌که می‌خواستم وبلاگ نویسی را شروع کنم تنها سؤالی که از بقیه می‌پرسیدیم این بود: درباره‌ی چه موضوعی بنویسیم؟

آنقدر این سؤال را پرسیده بودم که خجالت می‌کشیدم تکرارش کنم. یک روز فقط شروع کردم بدون هیچ پیش زمینه‌ای. اگر منتظر این می‌بودم  کسی پیدا شود و جواب این سرالم را بدهد شاید هیچ‌گاه فرصت شروع کردن برایم مهیا نمی‌شد. چون جواب سؤالم را فقط خودم می‌توانستم به خودم بدهم.

حالا می‌دانم نصف جواب سؤالاتم را عملگرایی باید بدهد. بیشتر از هر کلاسی، انسان در عمل کردن است که می‌آموزد.

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

8 + 1 =